۲۴.۷.۰۳

رمولوس کبیر نمایشنامه فریدریش دورنمات

 اخبار هیچوقت نمی تونه دنیا رو زیر و رو کنه، بلکه وقایع هستن که این کارو می کنن و چون خبرها همیشه وقتی به ما می رسن که وقایع اتفاق افتادن و دیگه دیر شده، بنابراین کاری از دست ما ساخته نیست.

رمولوس کبیر نمایشنامه فریدریش دورنمات

جنگ چهره زنانه ندارد

 احساسات افراد تحصیلکرده اغلب آلوده به روح جمع هستند. 


برای من نه خود حادثه بلکه احساسات برآمده از آن مهم است. باید خیابان و ادبیات را به یکدیگر متصل کرد. 


رنج و درد بالاترین شکل اطلاعات است. ادبیات روسیه نمونه ای از رنج هاست. 

***

حکومت شوروی حکومت صف ها بود. صف نان، صف گوشت و غیره.

**

بعد از جنگ همه زنان زیبا با بدن های نرم و صاف را دوست داشتند و با انها ازدواج می کردند. مردم به زنان به جنگ رفته نگاه خوبی نداشتند و می گفتند برای پیدا کردن شوهر به جنگ رفته اند و پاک نیستند. 


سوتلانا آلکساندرونا آلکسیویچ کتاب 

پ.ن: همونطور که از اسم کتاب مشخص هست جنسیتی نوشته شده بخش های اول هم که مردستیزانه نوشته شده نشون می ده که نویسنده دانش کمی از زنان دیکتاتور در طول تاریخ داشته  اما با همه ی اینها اطلاعات خیلی دردناکی از حضور زنان روس در جنگ جهانی دوم می ده.

https://t.me/nellynevesht/4826

۱۸.۷.۰۳

جامعه مصرفی

 از دیدگاه یک نظام عقلانی، نظام واقعی دقیقا از رهگذر نقایص پنهان، تعادل ها، آسیب ها و معایب است که شکوفا می شود. 

در قرن هجدهم ماندویل می گفت: جامعه نه به واسطه فضایل خود بلکه به دلیل معایبش به تعادل دست می یابد. 

***

جامعه شناسی زباله می گوید: به من بگو چه دور می اندازی تا به تو بگویم که هستی. اسراف همواره نوعی دیوانگی و جنون است. با مصرف چیزهای اضافی و زاید است که فرد احساس می کند نه تنها وجود دارد بلکه زندگی هم می کند. 

***

ستارگان سینما، ورزش و چند شاهزاده یا فئودال در زمره ی اسراف کنندگان بزرگ قرار دارند لباس زنانه و شورت یک بار مصرف را صبح می پوشند و شب به دور می اندازند 

**

اگر فقر و آسیب مهارنشدنی نیستند به این دلیل است که سراغ آنها را در محلات فقیرنشین و حلبی آباد نباید گرفت بلکه انها در ساختار اجتماعی_اقتصادی لانه کرده اند. 

***

نیاز بیشتر به جای اینکه نیاز به فلان شی باشد نیاز به تمایز است آنگاه خواهیم فهمید که رضامندی کامل هیچ گاه وجود ندارد.

***

در مورد مدل مونث، دیگر حق انتخاب و توقع مطرح نیست، بلکه خوشایند بودن و مراقبت از خود از روی خودشیفتگی حالت الزامی دارد. همچنان از مردان دعوت به بازی در نقش سرباز و از زنان دعوت به عروسک بازی با خود می شود. مونث به سطح خدمت رسانی تنزل می یابد و عزم و اراده ی او مستقل نیست.  

**

مُد خطلتی شدیدا الزام آور دارد و ضمانت اجرای آن، موفقیت یا طرد از جامعه است اما به خصوصیات ذاتی فرد چیزی نمی افزاید. 

پ.ن: تو اینستا عکس گذاشتم یکی کامنت داده این مانتو رو پارسال هم پوشیده بودی زدم بلاکش کردم. مگه شما هر دقه فست فود می ریزید تو سندونتون کسی می گه اینو دو دقه پیشم لنبوندی. 

***

 در تمدن مدرن به زنان و مردان چهل ساله حکم می کند که جوان باشند. شکم برآمده که قبلا نماد موفقیت اجتماعی بود، اینک مترادف با زوال و از دور خارج شدن است و همه او را مورد قضاوت قرار می دهند. او مجبور است مراقب همه چیز باشد و این یک نوع تروریسم فرهنگی است. 

***

در ایدئولوژی، زیبایی برای زن به یک الزام مطلق و دینی تبدیل شده است. 

***

پنجاه باسن زن در تبلیغات اخیر یک کارخانه ی مبل سازی از روی فضل فروشی احمقانه به اجبار کنار هم قرار داده شده اند. این تروریسم نظام مند از محتوای خود تهی شده و به ماده ای مصرفی تبدیل شده است. 

جامعه چنین تصور کرده است که رابطه ی هماهنگی را که از قبل به طور طبیعی نزد انسان، بین او و بدنش وجود داشته را آزاد کرده است اما در اینجا اشتباهی شگفت انگیز رخ داده است. کل غریزه ی تجاوزگر و متخاصم امروزه به مراقبت همگانی از بدن سوق یافته است. این مراقبت انگیزه ای برای خودسرکوبی به شکل واقعی شده است. در آمریکا از هر 446 نوجوان سیصد نفر رژیم می گیرند. این غریزه ورای عامل تعیین کننده ی مُد، این سماجت خودویرانگر و غیر عقلانی را تقویت می کند که زیبایی و شیکی ای که در ابتدا مورد نظر بودند، اینک دیگر چیزی جز بهانه ای برای نظم و انظباط روزمره و وسوسه کننده نیستند. بدن به شی تهدید کننده تبدیل می شود که با چشم دوختن به مدل های باریک اندام لاغری افراطی باید بر آن نظارت و محدودش کرد. 

جاذبه ی لاغری تا این حد عمیق عمل می کند که اشکالی از خشونت هست و بدن قربانی می شود. 



۱۲.۷.۰۳

نفت ایران

 مقامات شرکت نفت ایران و انگلیس حتی در داخل ایران سعی می کردند روزنامه های فارسی را که بین مستخدمین ایرانی پخش می شد جمع آوری کنند. این کار با انتشار بولتن فارسی زبان شرکت و مجله هفتگی آن که مسائل را به سود خود مطرح می کرد، انجام می گرفت. 

***

از رادیو بی بی سی به ایرانی ها گفته می شد اگر شرکت نفت به خواسته های خود نرسد کارمندان بریتانیایی ایران را ترک خواهند کرد و صنعت نفت سقوط خواهد کرد. گویندگان ایرانی بی بی سی در چندین مرحله به دلیل میهن پرستی، از خواندن مطالبی که به انها داده شد، خودداری ورزیدند. 

۹.۷.۰۳

داغ ننگ

 مردمانی که صاحب شجاعانه ترین اندیشه ها هستند با سکوت و خاموشی کامل به مقررات ظاهری اجتماع خود تن در می دهند، گویی عالم تفکر آنها را بس است، بی اینکه اندیشه به صورت عمل در آید. در مورد هستر اینگونه بود همه چیز بر ضد او بود. همین پرسش تیره و غم انگیز درباره کلیه ی زنان از خاطرش می گذشت: آیا دنیای وجود به زحمتش می ارزد؟ زن در برابر خود جهانی خالی از امید می یابد. 

نوشته : ناتانیل هاثورن

ترجمه : سیمین دانشور

۵.۷.۰۳

فلان فلان شده ها عزیز نسین

 ماها معمولا دهاتی را آدم حساب نمی کنیم. وقتی با او طرف می شویم توی دلمان می گوییم که: خوب ولش بالاخره هر چی باشه یارو دهاتیه!

اما اگر پاش بیافتد همین دهاتی چنان سوال پیچت می کند، چنان اشتباهاتت را توی صورتت برمی گرداند و چنان سر بزنگاه خرخره ات را می چسبد که مثل خر توی گل بمانی و راه پیش و پست را گم کنی. چنان به جا ازت می پرسد"چرا؟" و چنان به موقع بهت می گوید که "این حرفا رو اون حزب دیگه هم به ما گفته" که اعتبارو حثیت هر چه حزب و حزبی است از یک پول سیاه هم بی قیمت تر می شود. 

۳.۷.۰۳

سنگ صبور صادق چوبک

 اگه من دستم می رسید حکم می کردم هر دختری که به دنیا میاد  قابله اولین کاری که بکنه با انگشت دخترکیش رو ورداره. همینجوری که پسرها رو ختنه می کنن دخترا هم این کارو سرشون بیارن تا این همه محرومیت و شکنجه های روحی وحشتناک و تعصبات بیجا از بین بره. اتفاقا ختنه پسرها یه چیز هجو و بی خودیه. 

۲۳.۶.۰۳

زیر سایبان نجیب محفوظ

 دختر: بگذار تکرار کنم کاش تو به این قانع می شدی که از سختی های دنیا به آغوش من پناه بیاوری.

جوان: عجب زیبایی گرم و چیره کننده ای. از خود مرگ قوی تر است ولی باید در میان گذشتگان الگویی داشته باشم.

دختر: نگاه به مرگ را دوست ندارم. 

جوان: ولی آنها مادامی که زنده ایم، هستند. 

دختر: هیچ حقیقتی در هستی جز من وجود ندارد. اعتراف می کنم که در هستی هیچ چیز جز عشق برایم مهم نیست.

جوان: شوق های جاویدان قلب به نابودی تهدید شده است. 

۱۹.۶.۰۳

سال های طلایی مارک تواین

 افکار عمومی با همه ی قدرتش، اندیشه ی ضعیفی دارد، افکار عمومی با همه قدرتش بسیار احساساتی است. خلاصه در یک جمله افکار عمومی با همه قدرتش زودباور است.

۱۹.۵.۰۳

سندباد نامه ظهیر سمرقندی

  هر کرا عشق اختیار کند/ بیقراری بر او قرار کند

***

انتظارم مده که آتش و آب

نکند آنچه انتظار کند

***

خورشید نخواهم که برآید تا تو

تنها روی و سایه نیاید با تو

**

بیا ای راحت جانم که تا جان بر تو افشانم

زمانی با تو بنشینم ز دل این جوش بنشانم


۱۲.۵.۰۳

گفتگو با کافکا گوستاو یانوش

 هنر، برای هنرمند رنجی است که به آن خود را برای گرفتار شدن در رنجی دیگر نجات می دهد.

***

آدم در اداره به ظاهر چیز والاتر و بهتری است ولی فقط به ظاهر! واقعیت این است که آدم همیشه تنهاتر و بدبخت تر است. بیگاری در اداره!

**

.قدرتش را ندارم تا شواهد تنهایی ام (آثارش)را نابود کنم.

***

گوش شادی سنگین است و صدای رنج را در اتاق مجاور نمی شنوند. به همین علت است که مردم معمولا ادای خوشحالی را در می اورند و گوششان را از پنبه ی خوشی پر می کنند. 

***

من دارم الان به خانه ام می روم. ولی این فقط ظاهر امر است. واقعیت این است که به محبسی می روم که خاص خود من ساخته شده، محبسی که زندگی کردن در آن به این دلیل مشکل تر است که به خانه ای کاملا عادی و معمولی می ماند و کسی جز من زندان بودنش را تشخیص نمی دهد. زنجیر نامرئی را نمی توانی پاره کنی. این حبس، زندگی روزمره است. 

**

می خواهند با زیبایی و تزیینات بی هدف، نوعی احساس آزادی به بشر القا کنند. پرورش هنر تزیینی روشی است که انسان متمدن همواره میمون انسان نمای درون خود را در هم می کوبد. 

***

من درگیر طولانی ترین و در عین حال بی نویدترین عصیان روی زمین هستم. علیه محدودیت و درماندگی خودم. 

**

تخیلم چهار دیواری اتاقم را در هم می شکند بی آنکه به افقم وسعتی بدهد. 

**

تلمود می گوید: ما همچون زیتون وقتی بهترین جوهرمان را به دست می دهیم که له شویم. 

***

اراذل با رعایت مبادی آداب جای خود را در اجتماع باز می کنند. 

جموعه شعر از کشتارگاه سعید سلطان پور

 ای دانشور صبور تو می دانی

زخمی ترین گوزن فلاتم با شاخ هایی از خون

در کوهسار عشق آتشفشانم

آتشفشان درد

**

مگذار این جرقه این یادگار عشق 

در بادهای رنگ روان تو گم شود

بگذار این شکوفه ی آتش 

آتش زند به سنگ و شکوفا کند تو را


مجموعه شعر از کشتارگاه  سعید سلطان پور🌿

https://t.me/nellynevesht/4632

۳.۵.۰۳

داستان ملالی نیست جز دوری شما

 من صحرا را دوست دارم چون برای نوشتن نام تو جای فراوان دارد.🌿


 رومن گاری

https://t.me/nellynevesht/4597

منشآت

 هر که لطف عبارت نداند حس اشارت چه داند؟

***

آه از این قوم که سرعت لافظه دارند و قوت حافظه ندارند 

***

هر که درکار تر است برکارتر است و هر که بیکارتر است بیکاره تر است.

**

یک دیدنت تلافی صدسال فرقت است‌.

***

دو عالم را از دل تنگ برون کردیم تا جای تو باشد.

**

ای آن که مرا در همه عالم

مانند تو یک یار وفادار نباشد

**

اگر حضرات از اش و پلو سیر نشوند بجا، اما شما را چه افتاده که از زهد ریایی و فهم ملایی سیر نمی شوید.

**

دنیای ما دریایی است که خاشاک را در هر موج هزار اوج می دهد و درّ و مرجان را دائما در حضیض قعر می دارد.

**

به من یک روزه هجرانت نه آن کرد. که در صد سال شرح آن تواند کرد.

 

قائم مقام فراهانی

https://t.me/nellynevesht/4599

کتاب فروید و صحنه نوشتار

 رد نشانگر نسبت داشتن با دیگری است. رد یعنی جای پای دیگری، یعنی حضور دیگری در خود. هر گاه که چیزی با چیزی متفاوت است، ردی از یکی در دیگری حضور دارد.

**

از لحطه ای که معنا به وجود آمد چیزی جز نشانه ها وجود نداشتند. ما صرفا با نشانه ها می اندیشیم. 

کتاب فروید و صحنه نوشتار 

ژاک دریدا

https://t.me/nellynevesht/4601

۲۷.۴.۰۳

پدران و پسران

 منطق تاریخ می طلبد که...

 ما احتیاجی به این منطق نداریم بدون آن هم امرمان می گذرد. امیدوارم که شما هنگام گرسنگی برای گذاردن تکه نانی به دهانتان، احتیاجی به منطق نداشته باشید.




۲۲.۴.۰۳

قدرت برتراند راسل

 در میان بدوی ترین اقوام وحشی یک طبقه روحانی مشخص وجود ندارد. با پیشرفت تمدن روحانیان از باقی مردم جدا می شوند و قدرت بیشتری به دست می آورند. 

***

قدرت سنتی در مواردی که از بیرون در هم شکسته می شود همیشه مسیر معینی را طی می کند. از حرمتی که در میان مردم دارد غره می شود و به افکار عمومی بی اعتنایی می .کند، چون گمان می کند که پشتیبانی آنها را از دست نخواهد داد

***

در جوامع رشد نیافته که معاش افراد بیشتر به موقعیت اجتماعی بستگی دارد تا قرارداد، فرد معمولا خیال می کند که آنچه رسم جاری است حق است و تصور نمی کنند که سرشان کلاه رفته است!

***

در دموکراسی های بزرگ احساس قدرت رای دهنده به قدری ضعیف است که غالبا لازم نمی بیند از حق رای خود استفاده کند مگر وقتی که شور وشوق خاصی نسبت به رهبر خود داشته باشد. 

پ.ن: بعضی ها تو کامنت های خبری نوشته بودن چرا مردم آمریکا براشون مهم نیست که بایدن داره ابروشونو می بره در جامعه بین المللی و به عیش و نوش خودشون مشغولن. دلیلش به نظرم این حرف راسل هست و یه حرف دیگه که می گن در دموکراسی های بزرگ مردم معمولا حوصله سیاست رو ندارن و به فعالیت روزمره خودشون مشغولن و خیالشون از دستگاه قضایی راحت هست.

***

دموکراسی وقتی که تازه باشد از خشم مردم بر ضد صاحبان پیشین قدرت سرچشمه می گیرد ولی این دموکراسی تا زمانی که تازه است، استوار نیست. ناپلئون و هیتلر دو دیکتاتور در روزهای آغازین ِ دموکراسی کشورهای خود ظهور کردند. 


***

دروغ برای آنکه بتواند قوت خود را نگه دارد باید رقیبی هم داشته باشد. 

***

برای اکثریت مردم افکار عمومی نماینده اخلاق است. آن میلی که باعث می شود مردمان چیزی را خوب بدانند از نوع خاصی هست که می خواهند غیرشخصی باشد، باید به نوع جهانی مربوط باشد که مرا راضی می کند نه آنکه به شرایط شخصی مربوط باشد. مثل وقتی که پادشاه می گوید: سلطنت خوب است.


۱۴.۴.۰۳

خانه ادریسیها

 این جماعت غربتم را به نهایت می رساند. 

**

فراموش کردن حرفه ی اصلی مردم است. 

۱۳.۴.۰۳

کتاب خانم وزیر دست نوشته های فرخ رو پارسا

خانمی از کرمان سوال جالبی کرده و پرسیده: بفرمایید در جایی که خطبا روضه نمی خوانند و خانم ها گریه نمی کنند و مجلس آنها گرم نمی شود، آن خطبا چطور معروف و مشهور می شوند؟
***
مسیو آبراهام آرایشگر استخدام شد و او موهای بیش از ده هزار زن را قیچی کرد و به مدل آلاگارسون در آورد و چهره ی تازه ای به زن ها داد. مدلی که خود از پاریس به تهران آورده بود. زن ها معمولا با چادر به آریشگاه او می رفتند  و وقتی از زیر دست و قیچی مسیو بیرون می آمدند، خوشحال بودند و چهره شان کاملا عوض شده بود و چادر را در بسته ای می پیچیدند و راهی خانه می شدند. هیجان عده ای از زن ها بیش از شادی شب عروسی شان بود. 
***
پرونده سازی علیه فرخ رو پارسای از زمان ساواک شروع شد. هر چه حمله های او علیه مرتجعین و دفاع از حقوق اجتماعی زن بیشتر می شد پرونده او در ساواک قطورتر می گشت. عنوان می شود که انتخاب خانم دکتر پارسای به معاونت وزارت آموزش و پرورش که منتسب به بهایی بودن می باشد انعکاس بدی در میان فرهنگیان داشته و در بین روحانیون با اعتراض مواجه شده. مامور گزارش دهنده می گوید چه لزومی داشت این خانم نماینده مجلس را به وزارت برسانند. ساواک او را متهم به بهایی بودن کرد. بخشنامه ای به مدارس دخترانه فرستاده شد که متذکر شده بودند: خانم های دبیر باید از آرایش در مدارس خودداری کنند. 
دخترها زیر ابرو بر ندارید، جوراب ها را بالا بکشید و از عشق حرف نزنید. 
این گزارش ها پس از انقلاب بهانه ای به دست انقلابیون داد و آنها که هیچ گونه سند و مدرکی برعلیه خانم پارسای نداشتند ناگزیر از مدارک ساواک برعلیه او استفاده کرده و او را اعدام کردند. 
اتش بیار این معرکه اعدام بعد از انقلاب محمد حسین بهشتی و محمد جواد با هنر بودند که موجبات دستگیری او را فراهم و اجرای حکم او را پیگیری کردند. 
***
فرخ رو پارسای: 
فقط به عنوان کار دلخوش هستند و نه اصل کار را می شناسند و نه کاری انجام می دهند، اما عنوان ها همه خوب است.
***
عطالله خسروانی مطلبی را عنوان کرد که جالب است او گفت: در دنیا مردمان زرنگی هستند که کلمات محبت، صداقت و شرافت را می آفرینند و احمق آنهایی هستند که آن را باور می کنند و به خاطر آن منظورهای زرنگ ها را برآورده می کنند. (در این میان خود ایشان از زرنگ ها هستند و ما از احمق ها بوده ایم.)
***
تاریخ را به زور به خورد مردم نمی توان داد اشخاص را باید خود آنها بشناسند و خدمات آنها را بگویند. 
**
نخست وزیر هویدا مقداری کارها را به خانم افخمی محول کرد و گفت: اینها را انجام بده چون خوشگل هستی حرفت را گوش می دهند. پس فهمیدیم برای چه وزیر شده است. این حرف به نظر من بی نهایت زشت است چون این حرف ها برای ذلیل و حقیر کردن زن هاست. 
***
اشرف به من طعنه زد که بعد از این شغل زن یک سپهبد می شوی. وقتی نگاه یک زن به زن دیگر این چنین است و زن کسی بودن را مهم تر از مقام یک زن می دانند چه می شود گفت. 

صحنه اعدام فرخ رو پارسای: بعد از پری بلنده گونی چرک آلود دیگری آوردند و فرخ رو را به زور در گونی کردند. طنابی بر پاهای او بستند و طناب دیگری از روی گونی به دور گردنش پیچیدند و او را به درخت اعدام آویختند. در حالیکه که طناب را بالا می کشیدند پاره شد و فرخ رو به زمین افتاد. طناب را ا دور او باز کردند و به داخل حیاط بردند. در کنار حوض مشتی آب بر سر و روی او زدند و دوباره او را به هوش آوردند. خانم پارسای به هوش که آمد نفس راحتی کشید و فکر می کرد که طبق روایات مذهبی طناب دار پاره  و او بخشیده شده  و بی گناهی او به اثبات رسیده است. پس از یک ربع دوباره او را به محل قتلگاه بردند. این بار سیم بکسول آوردند و بالای درخت بستند و سیم را دور گردن او انداختند و چند جعبه پپسی را زیر پای او گذاشتند. دقایقی بعد یکی از ماموران لگدی به زیر جعبه ها زد و قربانی دست و پایی زد و خاموش شد. دو پیکر در هوا تاب می خورد. سپس  تیرباران شد.
در وصیت نامه نوشته بود: پولی که در زندان دارم را بین زندانیان تقسیم کنید. 
هنوز مدت زمانی از خاکسپاری فرخ رو پارسای نگذشته بود که بولدوزرها را آوردند و قبر را با خاک یکسان کردند. 

۸.۴.۰۳

نام ناپذیر ساموئل بکت

جز وجود داشتن در تصور دیگران، موجودیت دیگری در کار نیست. 

***

از اینکه ماده باشم خسته شده ام، ماده تا بی نهایت و به عبث لهیده زیر چنگ و ضربه. یا رهایم کنند و بگذارند وجودم روی خودش تلنبار شود، چنان توده ای که دیگر هیچ کس پیدا نشود تا دوباره سعی کند به آن شکل و قوام بدهد. من شبیه گرد و غبارم انها می خواهند از گرد و غبار آدمیزاد بسازند. به انها گوش بدهید که چطور مایوس و ناامید می شوند. 

۲.۴.۰۳

خدایان تشنه اند آناتول فرانس

در این بسته خیل عظیمی از آفرینندگان من جای دارند. به آنها تنی فانی و معاف از رنج و شادی بخشیده ام ولی چون آفریدگار مهربانی هستم به آنها اندیشه نبخشیده ام!

پ.ن: باشه

***

فقرش او را از غم قفل معاف می کرد. وقتی مادرش از روی عادت چفت در را می انداخت، جوان به او می گفت: این کار چه فایده دارد؟ همانطور که کسی تار پرده ی عنکبوت را نمی دزدد، پرده های نقاشی مرا هم کسی نخواهد برد. 

۲۸.۳.۰۳

کتاب در حال و هوای جوانی شاهرخ مسکوب

 خواستم با من همان اندازه صمیمی باشد که با قلبش هست

***

سخت است محبت و عشقی که به او دارم را زندانی قلب و ذهنم کنم. 

***

به او گفتم مثل هوا مرا احاطه کرده و نفس می کشم.

***

آدم احتیاج دارد به کسی فکر کند و کسی هم به فکر او باشد. 

***

به عقیده من ادم با روح و قلبش زندگی می کند. زندگی روزانه اجتماعی هر چند موفق حاصلی جز پر کردن شکم ندارد. آدم به خاطر شکمش آدم نیست. زندگی اجتماعی روح و فکر ندارد. زندگی انسانی در قلب جریان دارد و از برکت وجود روح او حالا من در قلبم زندگی می کنم. 

***

دوست داشتن، زندگی تباه و بیهوده مرا از ابتذال نجات می دهد. 

**

تنهایی چیز وحشتناکی است از مرگ بدتر است چون مرگ، تنهایی است بدون احساس تنهایی.

***

.

 به اون گفتم عمرِ من است، یعنی که در او زندگی می‌کنم. رودخانه‌ای هستم که او بستر من است.



https://t.me/nellynevesht/4480

 تابعیت نمی تواند مشخص کننده زبان مورد استفاده باشد. برای نمونه بلژیکی ها در عین بلژیکی بودن به زبان فرانسه صحبت می کنند. مرزهای زبانی یک کشور الزاما بر مرزهای سیاسی آن منطبق نیست.

درآمدی بر زبان‌شناسی 

کوروش صفوی

https://t.me/nellynevesht/4489

۲۶.۳.۰۳

رمان شوخی میلان کوندار

 در جنگ موها را دو هفته یک بار می تراشیدند تا احساس شخصیت را در ما از بین ببرند. 

پ.ن: من دیدم مادرای سنتی جنوب(هرمزگان) ایران هنوز هم سر پسرها رو  تا بیست سالگی می تراشند و حتی بعدم اجازه نمی دن یه موی نسبتا بلند داشته باشند. می خوان براشون اون پسر همچنان حس کودک رو تداعی کنه، بر اون ها تسلط داشته باشند و شنیدم که می گن موی بلند مال مردای مخنث است و هرهر خندیدن. خلاصه که وضع خیلی خرابه و اگر از این دردها بمیریم رواست. تا تونستن خونه هاشونو امروزی کردن هزارجور هوش مصنوعی رو ماتحت و وسایلشون نصب کردن ولی مغز همچنان سرجاش تو کَپَر و برهوت مونده. یه خفقان ترسناکی وجود داره برا همین هیچوقت هم رسانه ای نمی شن که چه بلایی سر بچه هاشون میارن. به قول یوال نوح هراری دلار و ماشین آمریکایی رو با سبک زندگی بیابونی ریختن رو هم. 

***

در سکوت او چیزی وجود داشت که فاش می کرد زندگی پر درد و روح جریحه دار شده ای دارد. 

***

همدردی نگاهش را به یاد دارم. 

 آن دخترعاشق من بود. سلامتی اش بسته به من بود. خوشبختی او در قدرت من بود. از دیدن لوسی به عنوان چیزی انتزاعی، افسانه ای یا اسطوره ای تسکین می یافتم. به لوسی به عنوان آینه ای فکر کرده بودم که تصویر احساسات مرا حفظ کرده بود.

***

هیچ یک از جنبش های بزرگی که با هدف تغییر دادن دنیا به وجود آمده اند نمی توانند تمسخر و تحقیر را تحمل کنند. تمسخر زنگاری است که به هر چه بنشیند کم کم آن را تحلیل می برد. 

***

آرزو می کردم به جهنم بروم و جهنم را از زندگی ام ببرد!

۲۱.۳.۰۳

آرامش دوستدار خویشاوند پنهان

 تعداد آدم های بسیار با ملاحظه و پر از حسن نیت میان ما آنقدر زیاد است که دل آدم به هم می خورد اما غالبشان دودوزه بازند و آب زیر کاه 

***

روشنفکری ما فقط خودش را دیده، دلباخته ی خودش بوده و به خودش پرداخته است. جامعه فقط برایش صحنه ی خودنمایی و شهرت طلبی بوده و بس. بنابراین تماشاچی می خواسته و می خواهد، هر چه بیشتر بهتر. 

***

منظور از بیسوادی نه نانویسایی و ناخوانی بلکه نداشتن نیاز ذهنی و زیستی به کتابخوانی و مطالعه است. 

***

هیچ جامعه ای نمی تواند خود را با فرهنگ بداند به صرف اینکه در اعماق تاریخش آدم های نیک سیرت و دانش پرور پیدا شده اند یا شاعر وارسته و نویسنده ی خوش قریحه و شوخ طبع داشته، یا حکیم، ریاضیدان و منجم پرورانده است. خصوصا وقتی اینها در محفظه های شیشه ای به صورت اشیای موزه در آیند و به عنوان مفاخر فرهنگی شناخته شوند. انگار فرهنگ چیزی است ک بتوان آن را کنسرو کرد. جایی که چنین چیزی صورت می گیرد ان فرهنگ از درون معیوب است. 

***

جامعه ای که خواننده ی مات و مبهوت، پیرو و مرید، یا خودپسند و معاند، یا اندک مایه و پرمدعا بار آورد بدین سان نویسنده را دیر یا زود همرنگ جماعت خود می سازد. مساعد ترین زمینه برای سقوط درونی نویسنده و تحلیل بردن فردیت او در جمع و جماعت است، به زیان او و جامعه هردو. کشتن فردیت نویسنده در جوامع فاقد فردیت، یعنی او را به سخنگوی امیدها و آرزوهای مغلوب یا منجی روحی و روانی یا رهبر گمگشتگی های خود تبدیل کردن. نویسنده ای که در این تناسخ جمعی می لغزد و می فرساید و بدینسان مدعی العموم و شهره ی عام می گردد در واقع وسیله ای است که عامه می خواهد انتقام ناکامی ها و گمنامی های خود را بگیرد. 

پیدایش دولت های اشکانی و ساسانی پس از سقوط شاهنشاهی هخامنشی علل خارجی بسیار مهم دارد که شرط لازم برای تجدید حیات اجتماعی و دولتی بوده اند. از جمله اینکه یونانیانِ پیروز، ایرانیان را نه زیردست بلکه حریف و هم شان خود می دانستند و در نظام کشوری و تمدنی نوع خود منحصر به فرد. همین موجب شد که سازمان سیاسی، دولتی، اجتماعی و فرهنگی ایران دست نخورده بماند و اشکانیان و ساسانیان آن را از نو احیا کنند. اسکند حتی می کوشید با استفاده از الگوی نظام شاهی ایران و یونان بزرگ ترین امپراطور جهان وقت را پدید آورد. سعی او در ترویج زناشویی میان یونانیان و ایرانیان و پافشار ناکامیابش در تحمیل آداب درباری به سرداران یونانی و سپردن بسیاری از سمت های مهم اداری به بزرگان ایرانی، همه از اقداماتی هستند که او به این منظور کرده است. این ها همه شرایط مناسب و لازم خارجی برای بازسازی جامعه ایرانی بودند. بنابراین دوام فرهنگی جامعه ایرانی و پدیداری مجدد دولت های بزرگ آن پس از شکست از سونان نه تصادفی بوده و نه صرفا نتیجه نبوغ جاودان ایرانی.

پ.ن: و حالا ایرانی در حالیکه یه وری شده رو بالش و تخمه می شکونه دور لبش رو نمکی گرفته با خیال راحت و افتخار می گه سابقه 2500 ساله دارم بدون اینکه بخواد دلیلش رو بدونه و اونو یه نوع ویژگی مادرزادی می دونه. 

آرامش دوستدار

۱۵.۳.۰۳

چاقو سلمان رشدی

 چاقو سلاح نمای نزدیک است و جرایمی که مرتکب می شود برخورد از نزدیک. اینجا هستم بی شرف. چاقو با قربانی اش زمزمه می کند: منتظرت بودم می بینی؟ احساسش می کنی؟ بیا چند بار دیگر. تیزی ترور را در گردنت فرو می کنم. 

***

او هر دلیلی که داشت فکر می کند موفق شده  و روی صحنه تاریخ ایستاده است. 27 ثانیه شهرتش تمام شد. او دوباره همان هیچکس بود. 

***

گفتن"من خوشحالم" در چنین لحظه تاریخی آیا تجملی نبود؟ شکلی از کوری ِانتخابی، عمدی، خودخواهانه. 

***

سوزان نوسل مدیرعامل پن آمریکا: وقتی قاتلی چاقویی را در گردن سلمان رشدی فرو کرد، چیزی فراتر از تن یک نویسنده مشهور را سوراخ کرد. او زمان را برید و همه ما را به این بیداری رساند که وحشت های گذشته به شکلی تسخیر کننده حاضر هستند. او از مرزها نفوذ کرد و ما را مجبور کرد به شکنندگی آزادی خودمان بیندیشیم. 


در هند حریم خصوصی تجمل ثروتمندان است. فقرا که در فضاهای کوچک و شلوغ زندگی می کنند، هرگز تنها نیستند. بسیاری از هندی های فقیر باید خصوصی ترین اعمال، عملکردهای طبیعی بدنشان  را در فضای باز انجام دهند.

پ.ن: هشت سال زندگی زاغه نشینی جوری فرهنگ هندی ها رو در مغز من پرورش داد که وقتی بهش فکر می کنم کمدی تلخی هم توی این زندگی ها هست مثلا مادرم در خونه رو باز می کرد آب آبکش رو بیرون بریزه یه بنگالی جلو در ایستاده بود با لنگوته حموم می کرد یا می شاشید. حتی یک سانتی متر کنار نمی رفت که بابا آب جوش می ریزه رو پات. فضای زیادی هم نبود همه تنگ و ترش. از اونور دعواهای خنده دار مامانم و خالم با اونا  که به زبان فارسی بهشون فحش می دادن زباله نریزن جلو در و اونا هم خیره با لبخند ژکوند می ایستادن و هیچ کاری نمی کردن. 

۸.۳.۰۳

بانوی پیشگو مارگارت اتوود

 مو در زنان از داشتن یا نداشتن استعداد هم مهم تر محسوب می شد.

قابوس نامه

 و مردان نیک اندرین سرای همت شیران دارند و بدمردان همت سگان. که سگ همانجا که بگیرد بخورد و شیر جای دیگر.

***

که بزرگی خرد و دانش راست، نه تخمه را

**

 در آنوقت که دانایی حاضر نباشد از نادانی می توان آموخت.

***

هیچکس را چنان مستای تا اگر وقتی حاجتی آید که بنکوهی، نتوانی نکوهیدن

**


اگر شاعری باشی جهد کن تا سخن تو سهل و ممتنع باشد و بپرهیز از سخن غامض، و چیزی که تو دانی و کسی دیگر نداند که به شرح حاجت افتد.

**

مردمی از مردمان مگیر.

**

با هر کلمه، سخنی اندیشه باشی و هر زهری را پادزهری ساخته کنی.

**

اگر دشمن باشی به آشکار دشمن باش و پنهان دشمنی مکن.

قابوس نامه

عنصرالمعالی

https://t.me/nellynevesht/4420