۱۱.۹.۰۲

هفت صدا

گی یرمو کابررا اینفانته: یکی از معدود اصول جاودانی سیاست، فاسد کنندگی قدرت است.

***

بورخس: در برج عاج نشستن و در به روی همگان بستن و به چیزهای دیگر اندیشیدن شاید خود یکی از راه های تغییردادن واقعیت باشد . من به قول شما در برج عاج می نشینم و شعر می گویم یا کتاب می نویسم و این خود می تواند مانند هر چیز دیگری واقعی باشد. واقعیت را تنها زندگی روزمره گرفتن و مابقی را غیرواقعی دانستن اشتباهی است که عموما از طرف مردمان سر می زند. 

***

بورخس: اکثر مردم به خاطر شوکت و شکوه آداب و مناسبک مذهبی  و معماری مجلل مذهب به سوی آن کشیده می شوند. اینها دقیقا همان است که مرا از آن دور می کند. 

کلیسا وقتی که قدرت داشت بی رحم بود می سوخت و می کشت. به نظر من قسمت اعظم مدارا و سازگاری کلیسا ناشی از ضعف اوست و نه نتیجه ی بالارفتن سطح تفکرش که سخت بعید و ناممکن می نماید. هیچ مذهبی تاکنون سازشکار نبوده است. 

***

اوکتاویو پاز: عدالت در نظر من یک شکل و یکسان شدن نیست. هزار شکر که مردان یک یک با یکدیگر تفاوت دارند و باز هزار شکر که مردان با زنان فرق دارند. آنچه در یک جامعه ی آزاد مهم است پرورش این تفاوت هاست. تضاد بین زن و مرد از نو مکمل است. 

***

اوکتاویو پاز: لذت جنسی به تمام جوامع و تمدن ها متعلق است ولی عشق اختراع غرب است. به صورت خلاقیت شاعرانه نشو و نما کرد و کلیسا از آغاز علیه آن جنگید. از آغاز، عشق نوعی سرپیچیدن از قراردادهای جامعه، گسستن بندهای خانوادگی، ، اجتماعی، نژادی و زناشویی بوده است. عشق آئین پنهانی و زیرزمینی غرب بوده است. لذت جنسی اجتماعی و کثرت طلب است و عشق رابطه ای شخصی و درونی است. معنی عشق، انتخاب یک جسم و یک روح را، یک شخص منحصر به فرد را تداعی می کند. 

**

اوکتاویو پاز: در زن آمریکای لاتینی احساسات جنسی یا توسط عرف و اخلاق کور شده یا به دست غیرت و مردانگی فروشی مردان تحقیر شده است اما در مورد زن امریکای شمالی خشکی و سردی حکمفرماست. دو حکومت ظالمانه ی مختلف دو ناسازی مختلف را سبب شده است. 

**

چرا شکاف میان نسل ها پیش از گذشته است؟ 

اوکتاویو پاز: در گذشته جوانان می خواستند که پیران را از مواضع خود خلع کنند و جایشان را بگیرند. میان نسل ها، به جای برانداختن ارزش ها کشمکش و ستیز همراه بود. اما امروز چیزی کاملا متفاوت در شرف وقوع است. جوانان دیگر ایمان خود را به ارزش های پیران از دست می دهد. 

***

اوکتاویوپاز: لذت جنسی توسط صنعت و تفریحات و سینما از مقام خود خلع شده است. زیر پای تبلیغ و مد روز چرکین و الوده شده است. اما عشق سرپیچی از هر جایی گری جنسی معاصر است. 

**

به قول کامو نویسندگان شاهدان این جهانند. 

**

اوکتاویوپاز: جهان امروز عددپرست است و اهمیت یک اثر را با شمارش خوانندگان آن می سنجند. امروز این سخن را مکرر از دهان همه می شنویم که خدا مرده است اما وقتی نیچه این را می گفت کمتر کسی ان را می شنید. روی هم رفته نویسندگان نامحبوب، مهم ترین آنانند. همیشه مبدعان و نوآوران تنها می مانند و مقلدان که تنها گردآورنده ی ابداعاتند، پرفروش می شوند. 

***

اوکتاویو پاز: بی ظرفیتی انتقادی ما حاصل بی ظرفیتی فکری نیست بلکه ناشی از نقص اخلاقی است که خود نتیجه ی نوعی نقص تاریخی است. 

***

گابریل گارسیا مارکز: یک بار از من پرسیدند زندگی ام قبل و بعد از کتاب صد سال تنهایی چگونه بوده است. گفتم بعد از کتاب" چهارصد نفر دیگر به زندگی من اضافه شده اند. منظورم این است که حالا گروه بیشماری از مردم، روزنامه نگاران، دانشگاهیان و ماعت کتابخوان دلشان می خواهد مرا ببیند و با من حرف بزنند. 

**

مارکز: رمان ها من با اینکه ریشه در قصه های کهن دارند اما با تجریبات تازه و گوارا آمیخته اند. 

***

به عقاید منتقدان وقعی نمی گذارید؟ 

مارکز: به نظر من چندان چیز تازه ای در چنته ندارند. زمانی رسید که به کلی دست از خواندنشان برداشتم چون داشتند برای من تعیین تکلیف می کردند. می گفتند که کتاب بعدی ام باید چگونه باشد. وقتی که منتقدان به خیال خودشان دست به تحلیل عقلانی می زدند! 

**

مارکز: در برابر دوربین یا میکروفون به شدت احساس بی دست و پایی می کنم اما می توانستم نویسنده یا کارگردان بشوم. از بس کمرو بودم نویسنده شدم. 

**

مارکز: این ناشرانند که با دست کم گرفتن سطح جامعه، کتاب های کم ارزش ادبی منتشر می کنند

۲۸.۸.۰۲

آیزاک آسیموف غارهای پولادی

 انسان ها از خیلی جهات مثل ما ادم اهنی ها منطقی نیستند  چون مدارهای اونا مثل ما از پیش طراحی نشده. 

***

اگر فقط یک چیز باشد که از دوران گذشته تاکنون در برابر اختراع ماشینی مقاومت کرده باشد، اون کیف خانم هاست. 

۲۷.۸.۰۲

۲۰.۸.۰۲

یادداشت های کامو جلد سوم و چهارم

 حقیقت ندارد که قلب فرسوده می شود اما تن چنین توهمی را ایجاد می کند.

***

از خودم بیزار می شوم وقتی به تمام آن چیزهایی فکر می کنم که آدم باید از دیگران بگیرد تا خوشبخت باشد و تازه خوشبخت هم نباشد.

***

تنهایی ام سرشار از نامه ها و نوشته هایی است که فقط به خود من تعلق دارند. 

***

در شبانگاه زندگی مان براساس عشق درباره ی ما داوری خواهد شد. 

***

فضیلت نفرت انگیز نیست ولی خطابه ها درباره ی آن نفرت انگیزند. 

**

اگر قلبت تنها عشقی که به من داشت را به خاطر بیاورد، پس از مرگ به آن رستگاریی که به آن دست نیافتم می رسم. 

***

نیچه: همه آنها از من حرف می زنند ولی هیچ کس به من فکر نمی کند. 

***

امروز گفتار چیزی نیست جز معامله بین حقیقت و خودپسندی ها

***

برای جوان بودن آینده ای ندارم. 

***

امرسون: راز نابغه تحمل نکردن هیچ فکر و خیالی در اطرافش است. 

***

بزرگ ترین انسان، بزرگ ترین قدرت روحی: پرتمرکزترین است. 

***

قدرت خودش را از بی عدالتی جدا نمی کند. قدرت خوب مدیریت درست و سنجیده ی بی عدالتی است. 

جلد چهارم

 یکی از راه های شناختن یک کشور این است که بدانی آدم ها آنجا چطور میمیرند. 

۱۴.۸.۰۲

فلسفه ملال لارنس اسونسن

 علت اینکه می بینیم تعداد چیزهایی که جانشین معنا شده اند افزایش یافته این است که تعداد معناهایی که نیازمند جانشین هستند بیشتر شده است. هنگامی که با فقدان معنای فردی روبروییم باید با سرگرمی های مختلف یعنی معناهای جعلی به دنبال خلق جایگزینی برای آن باشیم. مثلا پرستش شخصیت های مشهور را در نظر بگیرید که باعث می شود که مردمی که زندگی خودشان از هرگونه معنا تهی است کاملا مجذوب زندگی دیگران شوند.  

***

امروزه بیش از اینکه بر ارزشمندی چیزی تاکید کنیم بر جالب بودن آن تاکید می کنیم و از نگاه زیبایی شناسانه می نگریم این نگاه فقط بر سطح متوقف می ماند. 

***

تی اس الیوت نوشت: زندگی که در زیستن از دست داده ایم کجاست؟

۱۱.۸.۰۲

یادداشت های کامو جلد دوم

 آلن درباره ی بالزاک: نبوغ او در این هست که پیش پا افتاده ترین موضوع ها را می گیرد و بی آنکه تغییرشان دهد متعالی شان می کند. 

**

مردن در حالی که می دانی فراموشت خواهند کرد وحشتناک است.

***

ازدواج واقعا عمل بی اهمیتی است. هدف مشخص زندگی، بی اهمیت کردن است.

پی نوشت: خوب کامو هم با من هم نظر هست منظور کامو از این حرف که مفصل توضیح داده این است که اصلا اهمیت عام ندارد. من همیشه گفتم هیچوقت این تو بوق و کرنا کردن ملت درباره ازدواج و روابطشون رو درک نمی کنم. 

***

آنچه افراد بسیاری را جذب رمان می کند این است که رمان ژانری است که سبکی ندارد. 

***

اگر همچنان پایدار به چیزی که واقعا شایسته ی عشق ورزیدن است صمیمانه عشق بورزیم و عشقمان را ذر پای چیزهای بی اهمیت، بی خاصیت و بی مزه حرام نکنیم اندک اندک نور بیشتری ذخیره می کنیم و قوی می شویم. 

***

آدم های میان مایه به شما شهرت می بخشند و شما آن را با میان مایه ها و رذل ها قسمت می کنید.

پی نوشت: مثل بلاگرهای اینستا

***

پزشک، دشمن خدا: او با مرگ می جنگد!

***

قلب آدم را از طریق بدبختی ها می شناسیم.

***

سیاست ناشی از این واقعیت است که آنهایی که کارشان حرف زدن برای مردم است جدا دغدغه ی آزادی ندارند و هرگز نداشته اند. وقتی که صادق و صمیمی هستند حتی لاف خلافش را می زنند. 

***

این جهان نیست که باید از نو ساخت بلکه انسان است. 

***

هشتاد درصد طلاق در میان زندانیان جنگی بازگشت داده شده به کشور است. هشتاد درصد از عشق های بشری تاب تحمل پنج سال جدایی را ندارند. 

***

وسوسه های خدا برای نوع بشر همیشه خطرناک تر از وسوسه های شیطان بوده است. 

***

آه خدایا ما تنهاییم، مادرم و دل ِ من.

***

آدمی پیش از آنکه به اخلاق بربخورد باید به عشق برخورده باشد. 

***

عشق ورزیدن به یک نفر مثل کشتن بقیه ی آدم هاست.

***

ما همه ناشادیم. کشور ما برای ما میدانی از خشم و نزاع را آماده کرده است. هر کداممان پشت یک دیوار نفوذ ناپذیر زندگی می کنیم و از همه ی آن دیگران بیزاریم. تنها دشمنان واقعی ما کشیش ها، ودکا، تاج و تخت و پلیس هستند که چهره هایشان را پنهان می دارند و ما را علیه هم بر می انگیزند. 

***

یگانه پیروزی پی بردن به این مطلب است که عشق می تواند بزرگ باشد  حتی وقتی که عاشق آدمی بزرگ نیست.

***

عشق یعنی آرزوی فهمیدن

***

دلا کروا: آنچه انسان ها را نابغه می کند اندیشه های بدیع نیست، بلکه این اندیشه ی مسلط است که آنچه گفته شده هنوز به قدر کافی گفته نشده است. 

***

ما کفشی تنگ می پوشیم لباسمان به شکلی احمقانه تنگ و چسبان است و برای همین ترحم انگیز هستم. 

پی نوشت: بیشتر بیماری های روده ای و پوستی هم عوارض همین زیادی تنگ پوشیدن هست.

***

همه قدرت دانش امروزی ما صرف تقویت دولت می شود. حتی یک دانشور و محقق پیدا نمی کنی که تحقیقش مربوط به دفاع از فرد باشد. 

***

بیش از انکه روح داشته باشم عشق دارم، پیش از آنکه بخت داشته باشم تمنا دارم و بیش از آنکه در امکان من است عشق می ورزم. 

***

من از رازهای پنهان دیگران خوشم نمی آید اما به اعترافاتشان علاقمندم. 

۸.۸.۰۲

یک افسانه زندگی بوکوفسکی

 بوکوفسکی از فکر اینکه ازدواج کند و بچه دار شود و هر روز سر کار برود نفرت داشت. هرگز برای برگزار کردن جشن روز ملی، روزمادر، کریسمس یا اول ماه مه هم ساخته نشده بود. انسان به دنیا می اید تا مراسمی از این دست را تحمل کند و بعد به خاک سپرده شود؟ 


***

از همکلاسی ها نفرت داشت. از زیبایی آنها از جوانی بی دغدغه ی آنها نفرت داشت چون چیزهایی داشتند که او از آنها محروم بود به خود می گفت: اما بالاخره یک روز یک روز به آنها نشان می دهم.


پی نوشت: حس کردم این جملات رو من نوشتم انقدر که حس واقعیم رو بیان کرد. 

***

وقتی اموزگاران از نازیسم حرف می زدند بوکوفسکی از جایش بلند می شد و می گفت: یکی از دلایل شکست دموکراسی این است که ارا عمومی تضمین می کند که ما رهبری داشته باشیم که تابع افکار عمومی باشد و افکار عمومی ما را به سمت بی عاطفگی عمومی سوق می دهد و ابتذالی قابل پیش بینی!

***

بوکوفسکی: کار انسان را بلعیده است.

کتاب یک افسانه زندگی چارلز بوکوفسکی

https://t.me/nellynevesht/3736

یادداشت های کامو جلد اول

تجربه تجربه کردنی نیست. تجربه به سر آدم می آید. ما تحمل می کنیم یا به عبارت دیکر "می کِشیم" 

***

تنهایی از تجملات ثروتمندان است.

پی نوشت: قبلا در مصاحبه ام گفته بودم تنهایی فقرا با ثروتمندان فرق می کنه و اونها به عنوان کالای لوکس در شبکه های اجتماعی از تنهایی شون استفاده می کنن و با افتخار ازش حرف می زنند اما تنهایی فقیران دردناک هست در هر موضوعی چون وقتی فقیر باشی کسی م عاشقت نمی شه

***

باید عشقی داشت عشقی بزرگ در زندگی. از آن رو که این عشق برای ناامیدی های بی دلیلی که مارا در چنگ می گیرد عذر موجهی می تراشد. 

***

کار همه را تا یک سطح خورد می کند. کار معنایی برای دواری انسان ها فراهم نمی اورد. حتی بهترین انسان ها نمی توانند زیر بار کار برده وار، شکلی که جامعه ی درست اندیشان به کار داده است کمر راست کنند.

***

جنگ. کسانی که درباره ی میزان خطر در جبهه های گوناگون بحث می کنند. "جبهه من از همه خطرناک تر بود!" اینان در میان بیچارگی و نکبت عمومی هم دنبال برقرار کردن رتبه و مقام هستند.

***

همه به ما خیانت کرده اند، همه ی آن هایی که موعظه گر مقاومت بوده اند و همه آنهایی که از صلح سخن می گفتند. یکی از دیگری گوسفندتر و یکی از دیگری مقصرتر. هرگز فرد در مقابل ماشین دروغ سازی این چنین تنها نبوده است.

**

باد، یکی از معدود چیزهای پاک این دنیا

***

دنیا به انسان تنها به چشم دشمن می نگرد.

۵.۸.۰۲

بهارستان و رسائل جامی

 تنگ ترین زندان ها معاشرت اضداد است. 

**

خواجه بهائ الدین نقشبند را پرسیدند که سلسله ی شما به کجا می رسد؟ فرمودند که از سلسله کسی به جایی نرسد. 

***

‏علوی‌ای در بغداد زنی را به خود خواند. آن زن از وی دینار و درهم خواست. علوی گفت: «تو به آن راضی نیستی که جزوی از اهل خاندان نبوت و خانواده ولایت در تو فرود آید؟»

زن گفت: «این فسانه با قحبگان قم و کاشان گوی و از قحبگان بغداد این آرزو را جز به دینار و درهم مجوی.»

**

روزی اسکندر با سرهنگان خویش برنشسته بود یکی از ایشان گفت: خداوند تو را ملک بزرگ داده، زنان بسیار کن تا فرزندان تو یادگار تو اندر جهان بمانند. جواب داد که یادگار مرد نه فرزندان اوست، بلکه سنت های خوب و سیرت های نیکوست.

***

شاعری بر فاضلی شعری خواند چون به اتمام رساند گفت: این را در خلاجا گفته ام . فرمود والا راست می گویی از این بوی آن می آید! 

***

کبوتر را گفتند چون است که تو دو بچه بیش بر نیاری و چون مرغ خانگی بر بیشتر از آن قدرت نداری؟ گفت: بچه ی کبوتر غذا از حوصله ی پدر و مادر می خورد و مرغ خانگی ز مزبله بر هر راهگذر . از یک حوصله غذای دو بچه بیش نتوان داد و از نیم مزبله در روزی هزار جوجه توان گشاد. 

دیوان همام تبریزی

 می نویسم پیش جانان نامه ای 

کاشکی من نامه ی خود بودمی

***

بینی ات پیش کون خر بهتر /زان که گوش تو نزد مردم خر 


چیست دولت صحبت صاحبدلان دریافتن

یا حضور دوستان مهربان دریافتن

**

گل ها چو مرا دیدند فریاد برآوردند

کان گل که تو می خواهی اینجا نتوان دیدن

**

چنین که حسن تو آوازه در جهان افکند

که التفات نماید به قصه ی لیلی

**

هر که جز یار صحبتش بار است

**

مغرور عشوه های جهانی و بی خبر

کاین غول را چه خون عزیزان به گردن است

***

روی ها را همه دارند ز زیبایی دوست

دوست دارم سبب روی تو زیبایی را

**

گل که در ملک چمن مملکت خوبی داشت

شد ز روی تو خجل بر سر عزم سفر است

**

پروانه چون بسوزد آخر خلاص یابد

بیچاره آن که دائم می سوزد و نمیرد

**

نتوان چشم کسی بست که در وی منگر

رایگان است نظر جمله جهان می نگرند

***

خجلم زان که فرود آمده ای در دل تنگ

چیست این منزل ویرانه که جای تو بود

***

به تن غایب آمد به جان حاضر است.

دیوان همام تبریزی

۲۷.۷.۰۲

نازبالش هوشنگ مرادی کرمانی

 همین قدر عقل و هوش برای ما فقیر بیچاره ها کافیست هرچه بیشتر بفهمیم بیشتر اذیت می شویم. 

۲۵.۷.۰۲

باد و برگ عباس کیارستمی

 ماه کامل است 

و تنهایی مرا دوبرابر می کند امشب. 

***

علف های نو رسته به جا نمی آورند درختان کهن را

**

وقتی آب از سر گذشت تازه به دست و پا افتاد

**

هزار پاسخ بر لبم

کسی نمی پرسد.

***

همه را مستی از پای می اندازد

مرا هوشیاری

۱۰.۷.۰۲

استاندال سرخ و سیاه

 برای راه پیدا کردن در دل راهی جز شکستن آن نمی دانند. 

**

مالاگریدا: قوه ی بیان را برای آن به انسان داده اند که فکر خود را پنهان کند. 

***

عضو کدام حزبی؟

عضو هیچ حزبی نیستم و همین مایه نابودی من شده. 

۹.۷.۰۲

اشعار بهترین شاعران امریکا شجاع الدین شفا

 راف ولدو امرسن:

همه چیز را به عشق بده. یک کلام هست باید در دل خود از هر کلامی عزیزترش بداری، یک تپش دل هست که باید از هر تپشی بیشتر گوش به آن دهی.

***

ای رقیب گل سرخ برای چه در اینجا روییده ای؟

***

هنری ودزورث لان فلو:

شعری از شاعری کوچکتر و گمنام تر برایم بخوان، زیرا شعر این شاعران چون شعاعی که از خلال ابرهای تابستانی تابیده یا اشکی که تازه از مژگانی سرازیر شده باشد مستقیما از دل آنها برآمده است. 

***

کجایی ای آرامش دل هر موج به موج دیگری می خورد و آرام می گردد و باز موجی تازه تر پیچان و تابان می رسد تا موج دومین را آرام کند اما رنج من هرگز آرامی ندارد. 

***

دیدن توانگری دیگران مرا بیشتر با تنگدستی خود آشنا کرده بود. 

***

بیا تا هردو یک گل شویم و از یک شاخه سربرزنیم.

**

عشق من بدن نیست آن نیرویی است که در این تن وجود دارد و آن را به هیجان می افکند. 

۸.۷.۰۲

این عکس من است مارگارت اتود گزیده اشعار

 چیزی گم یا پنهان نشده است

فقط هنوز کشفش نکرده ایم

چیزی که آگاه می کند. 

***

شما امید مرا از من گرفته اید

و تنها با سیاست رهایم کرده اید

***

به درون شب تان می آیم 

همچون قایقی در تاریکی با بار قاچاق

چشم ها و قلبم، این فانوس ها خاموشند

۱.۷.۰۲

کیومرث منشی زاده قرمزتر از سفید

 قلب من مانند قهوه خانه های سر راه یاد آور غربت است

**

از پشت میله ها آسمان چندان کوچک است 

که هر زندانی منجمی است

دیگر برای شمارش ستاره

اعداد سه رقمی را نیازی نیست

**

عشق چیزی است به عظمت ستاره در سال‌های پیش از نجوم 

***

کوچکترین ماهی حوض

عمیق ترین دریای جهان را خوب می بیند

***

چه زیبا بود عشق اگر ساعت را هرگز نمی شناخت

و چه زیبا بود ساعت اگر هرگز ساعت نبود. 

***

من شقاوتی عظیم را به نام زندگی تحمل کرده ام

چرا که زیستن در هوای هیچ مرگ تدریجی است

***

زندگی در باید جریان دارد. 

**

بارها برای زنده ماندن مرده ایم

***

کاش می فهمیدی زندگی محبس بی دیواری است

و تو محکوم به حبس ابدی

و عدالت ستم معتدلی است

که درون رگ قانون جاریست


کیومرث

۲۶.۶.۰۲

پیام عاشقی نزار قبانی

 آن هنگام که به تو گفتم دوستت دارم 

می دانستم که علیه سنت های جامعه انقلابی را رهبری می کنم 

دوستت دارم امضای من است نزار قبانی

 روزی که به قلبم آمدی بزرگ ترین روز تاریخ است

و آمدنت بهترین خبر جهان

***

عشقت به من اموخت که غمگین باشم. 

***

تو مثل بچه ها هستی که هر قدر بی ادبی کنند 

دوستشان داریم. 

۱۹.۶.۰۲

پائولا ایزابل آلنده

 تا آنجا که یادم می آید احساس می کردم مطرودم انگار که به خانواده ام یا به فضای اطرافم  یا به هیچ دار و دسته ای تعلق ندارم ، پرسش های برخاسته از همین احساس تنهایی است که ادم را به نوشتن وادار می کند 

۱۰.۶.۰۲

آزادی مارگارت اتود

 سینه سرخ باید "آزادی برای" داشته باشد که حالت فعال آزادی است، نه "آزادی از" که حالت منفعل آزادی است. 

***

ما در حاشیه سفید کاغذها زندگی می کردیم همین به ما آزادی بیشتری می داد.

۲.۶.۰۲

دنیای قشنگ نو آلدوس هاکسلی

 حضرت فورد نخستین کسی بود که خطرات وحشت انگیز زندگی خانوادگی را آشکار کرد. دنیا پر از پدر بود و به همین خاطر هم پر از فلاکت، پر از مادر بود و از این رو پر بود از همه نوع سادیسم در لفاف عفاف ، پر بود از برادر، خواهر، عمه، خاله، پر از جنون و خودکشی. 

۲۴.۵.۰۲

او (زن) پی یر آلکس جنتی

 هر قسمت از اون بخشی از یه کل بزرگتر 

نمی تونی عاشقش باشی 

اگه قصد نداشته باشی صفحاتش رو بخونی

***

اون برای هر کسی ساخته نشده بود

همه نمی تونستن قلبش رو داشته باشن 

***

لیاقتت خیلی بیشتر از عشقه!

***

دوست داشتن زن هایی مثل اون 

فقط برای مردایی سخته

که به نظرشون عشق فقط یه کلمه است. 

***

تو حقته با کسی باشی که درونت دنبال چیزای قشنگ بگرده. 

***

اون از اون آدم هاست  که هیچوقت نمی خوای

دست از خاطره سازی باهاش برداری

از اون آدم هایی که هیچوقت نباید چشمه ی عشقت برات خشک بشه

***

اگه نمیتونی غرورت رو زیر پا بذاری 

به اندازه ی کافی در به در زنی مثل اون نیستی

تو به اندازه ی کافی تشنه ی عشقش نیستی

***

ازش نخواه که متفاوت باشه

همین الان هم هست

ازش بخواه که خودش باشه. 

***

بی  اندازه ارزش داره بخاطر همینه که همه جذبش نمی شن

فقط کسانی که خیلی خوش سلیقه ان 

 ودل های خاصی دارن استطاعت زنی مثل اون رو دارن. 

***

تو باید بخش هایی از وجودش رو دوست داشته باشی 

که دوست داشتن شون آسون نیست 

و بخش هایی از وجودش رو که دیگران 

حتی خودش به سختی دوست دارن




۲۱.۵.۰۲

اولیس جلد اول جیمز جویس

 به گفته ی جی ام کوهن: جویس از راه کلمه ها به چیزها می رسد، به جای آنکه از راه چیزها به کلمه ها برسد. 

**

برای مدت های مدید اثر جویس درک نمی شد و تصور می شد هجونامه است!

درباره نمایش سارتر سخنرانی و مصاحبه ها

 موفقیت کتاب را با تعداد نسخه های فروخته شده نباید سنجید. من آثار بزرگی سراغ دارم که در سه چهار هزار نسخه فروخته شده اند ولی فقط در یک نسل از خوانندگان تاثیر داشته اند. مثلا کتاب های کافکا در فرانسه پرفروش نبوده اند

***

تئاتر مردمی چون با سیاست و کمک های دولتی آمیخته است ارزش چندانی ندارد. 

***

کتاب مثل تئاتر نیست. کتاب خوانندگانمش را تدریجا به دست می آورد.

***

به عقیده ی ژنه شرط رسیدن به خوبی غرق شدن در بدی است. انسان فقط هنگامی می تواند بشریت را از نو بسازد که نخست به پست ترین درجه نزول کند. 

***

سارتر بورژوازی را مسئول معایب تئاتر معاصر دانست. او می گفت: عیب اصلی در بورژوا بودن است. به نمایشنامه هایی که این روزها نشان می دهند نگاه کنید و ببینید که اکثر آنها یک سلسله بازی های روانشناسی پوسیده بر پایه ی مضامین کهنه ی بورژوایی است از قبیل شوهر و معشوقه اش، زن و فاسقش. 

عرصه ی حقیقی تئاتر عرصه ی تراژدی است. دلیلی نیست که تئاتر به قصه ی عشق و ازدواج نپردازد بلکه باید قصه کیفیت اسطوره داشته باشد و از حد مشاجره های خانوادگی فراتر رود. 

***

ایلیا ارنبورگ به من گفته که دقیق ترین نقد آثارش را نه از زبان منتقدان حرفه ای بلکه از زبان خوانندگان شنیده است. 

۲۰.۵.۰۲

او(مرد) پی یر آلکس جنتی

 شاید نه مرد خوب برای زن ها کمه

نه زن خوب برای مردها، 

چیزی که کمه عاشق آدم درست شدنه

تا حدودی مثل خوبی های این دنیا

کم بودنشون به راحتی به چشم می یاد

اما جایی که زیاد وجود دارن به اندازه ی کافی بهشون بها داده نمی شه. 

***

من همیشه می تونم دوستت داشته باشم

فقط نمی تونم همیشه دوست داشتنی باشم

***

دیدنت با یه آدم جدید مثل آتش زیر خاکستر / هیچ وقت عادی نمی شه

***

عشق هیچوقت تو زمین های خودخواهی ریشه نمی کنه

***

اعتماد کردن به تصویری از مردونگی  که جامعه ای ساخته اش که این جنسیت رو شرور جلوه داده 

مثل خوردن سم هس در حالی که انتظار داری دارو باشه. 

**

دردی می شناختم که محو شد 

با هر دوستت دارم که از دهن تو در میومد و به گوش من می رسید

با هر قطره از محبتی که تو فنجون من می ریختی

***

اون کم یابه

هر چه بیشتر مثل چیز معمولی باهاش رفتار کنی 

بیشتر متوجه این موضوع نمی شی. 

***

وقتی صورت اون زن آراسته نیست

 وقتی بهترین لباس هاش رو نپوشیده 

وقتی عطر مورد علاقش رو نزده 

و روی صورتش لبخندی نیست

بهترین موقع است برای اینکه بفهمی 

علاقت واقعیه یا 

دوباره غریزه ات دست به کار شدن. 

چون هر کس وقتی در بهترین حالت خودشه 

معلومه که دوست داشتنیه و دنبالش افتادن آسونه

***

اون پسریه که به مردونگی گفت 

بیشتر از اینکه به قدرت احتیاج داشته باشه

خواهان عشقه. 

***

همیشه به خاطر مرد خوبی بودن

پاداشت عشق نخواهد بود

فقط برای عشق مرد خوبی نباش

برای انسانیت مرد خوبی باش

۱۷.۵.۰۲

آلوارز

 عادت ضامن نوعی مصونیت کسالت بار است. عادت همان وزنه ای است که سگ را به استفراغش زنجیر می کند. 

۱۳.۵.۰۲

زن درهم شکسته سیمون دوبوار

 اگر به من خیانت کنی احتیاج به خودکشی ندارم چون از شدت غم و رنج خواهم مرد. 

**

هر چه خاطرات دورتر باشند زیباتر می شوند. 

***

مرا پیش روانپزشک فرستادند. خواستند تندرستی خود را بازیابم تا بتوانند ضربه محکم تری به قلب و روحم بزنند. مثل پزشکان زمان جنگ که دشمنان، زخمی ها و بیماران را معالجه می کردند تا بهتر بتوانند شکنجه را تحمل کنند. 

۳۰.۴.۰۲

سیاحت نامه ابراهیم بیگ

به یک نفر عالم گفتند: فلان قاضی دزدی کرده. گفت: چنین مگو بلکه بگو فلان دزد قضاوت می کند. 

***

اگر از ایشان بپرسند: شما که علم شمع ساختن را نخوانده اید، مقننی که صدها علم لازم دارد از کجا خوانده اید؟ 

خواهند گفت از روی عقل ترتیب خواهیم نمود. و اصل سهو در اینجاست که خود را عاقل می دانند در صورتی که تصدیق به بی علمی خود هم می کنند. ندانسته اند که در این مراتب علم لازم است نه عقل! 

۲۵.۴.۰۲

آخرین انار دنیا

چشم و دهان دروغگوترین اعضای انسانند.

***

شهامت آن نیست که ترسی نداشته باشیم، آن است که در مقابل ترس هایمان مقاوم باشیم.

***

در دنیا هیچ چیز به اندازه شجاعت و ناامیدی به هم نزدیک نیست. انسان شجاع کسی است که ناامید است. همه ی آن کسانی که آرزویی دارند ترسو هستند برای این بود که اخرین نفر بودم که سنگر را ترک کردم. چون ناامیدترین آدم دنیا بودم. دوستانم همه ارزویی داشتند. بعضی ها نامزد داشتند، بعضی ها می خواستند بروند خارج یا می خواستند فرمانده بزرگی بشوند.فقط من هیچ ارزویی نداشتم. 

***

دانستن معصومیت انسان را لکه دار می کند. همه ی آنها که از رازها باخبرند آدم های معصومی نیستند، درک رازها ما را آلوده می کند. تا وقتی ما معصوم هستیم از چیزی باخبر نیستیم، هنگامی که تردید نداریم!انسان وقتی واقعیت دیگران را دریافت مرتکب گناه می شود. تا وقتی معصوم است که پلشتی دنیا را درک نکرده باشد. تا وقتی معصوم است که از گناه دیگران اطلاع ندارد.