بعضی ها گفتند انقلاب فرانسه اولین انقلاب حقوق بشری است سعنس اولین باری که بشر حقوق پیدا کرد.
اولین کار مهم انقلاب فرانسه نوشتن اعلامیه حقوق بشر و شهروند بود.
**
تعادل میان اشرافیت و قدرت شاه مهم ترین عامل مشروطه شدن نظام های سلطنتی در اروپا بود.
البته آنچه امروز به عنوان حقوق بشر می شناسیم و در سند سازمان ملل آمده است با اون متفاوت بود.
**
از روی آمار زمانی که بحران در فرانسه بود و جمهوری و آزادی در خطر بود، شمار اعدامی ها بسیار پایین بود. اتفاقا زمانی که جمهوری تثبیت شد و دیگر خطری آن را تهدید نمی کرد شمار اعدام ها بالا رفت. ادگار کینه نوشته بود: اوضاع و احوال نبود که ترور و وحشت را به دنبال آورد بلکه آن ترور و وحشت بود که آن اوضاع و احوال را به دنبال آورد.
**
واقعیت تاریخی نشان می دهد که انسان ها معمولا به دنبال نیازهای خود هستند و بی رحمانه منافع خودشان را دنبال می کنند.
مساله اساسی تمام اندیشه های سیاسی در غرب از یونان تا امروز، کمابیش ایجاد تعادلی میان منافع فرد و مصالح عمومی ِ یک جمع یا یک ملت است. تمام نظریه ها در حوزه ی اندیشه ی سیاسی برمی گردند به این مساله که چگونه این تعادل را درست کنیم که هم منافع فرد حفظ شود هم منافع عمومی تامین گردد.
با انسان هایی سرو کار دارید که منافع خود را می خواهند، ولی باید بتوانید آن را در یک مصلحت عام تری وارد کنید، یک تعادلی میان این دو ایجاد کنید.
**
جشن های ملی و سنبل های ملی جانشین دسته ها و هیئت هایی در حوزه ی مذهب شدند که در قرون وسطی و همین الان هم در بعضی از شهرهای اروپا در مواردی این دسته ها هستند راه می افتاد و جنبه دینی داشتند و بعد از انقلاب فرانسه به طور کلی از بین رفت
دوره دوم:
سنت مداران جریانی کاملا ارتجاعی هستند، در دنیای جدید زندگی می کنند و از تمام امکانات و خدمات دنیای جدید بهره می برند، در عین حال موضع سختی نسبت به دنیای جدید وبیراهه های تجدد دارند. ولی "سنتی ها" از بسیاری جهات با دنیای جدیدی که در آن زندگی می کنند مشکلی ندارند، به نوعی نمی خواهند به گذشته برگردند، اما سنت مداران تمام تلاش خود را می کنند تا ما را به گذشته برگردانند.
**
علم سیاست علم تجربه است نه صرفِ علم نظر. بنابراین ما هر قدمی که بر می داریم باید یک لحظه بایستیم و بسنجیم که چه کرده ایم و اگر مطئن شده ایم قدم اول درست بود، بر مبنای آن قدم دوم را برداریم. همه ی اینها نقطه ی مقابل روحیه انقلابی است. انقلابیون اول خراب می کنند بعد می خواهند یک جوری بسازند.
***
دوره سوم
توکویل می گوید سابقه نظام اشرافی به معنایی که در اروپا وجود داشت در آمریکا نبود. مهاجران امریکایی کسانی هستند که از نظام های نابرابر اشرافی به امریکا رفتند و چون در آنجا سنت نظام اشرافی و امتیازات موروثی وجود نداشت، بنابراین انقلابشان هم با نوع انقلاب فرانسه متفاوت بود.
**
فکر می کنند در فلسفه ی تاریخ، تاریخ به فلسفه اضافه شده است. اصلا اینطور نیست فلسفه از درون تاریخ بیرون آمده است.
**8
اندیشه ی به طور کلی و اندیشه ی سیاسی در غرب اندیشه ای است تاریخی. یعنی نه از مدینه های فاضله هایی که از نوع فارابی یا افلاطونی، که بر آنها زمان نمی گذرد، تاریخ شامل آنها نمی شود.
**
توکویل می گوید انقلاب سیاسی در جایی اتفاق می افتد که ما سیاسی نیستیم. انقلاب بزرگ انقلاب سیاسی نیس، بلکه انقلابی است که در حوزه ی امور قانون ها، عادات و اخلاقیات می افتد.