۱.۷.۰۲

کیومرث منشی زاده قرمزتر از سفید

 قلب من مانند قهوه خانه های سر راه یاد آور غربت است

**

از پشت میله ها آسمان چندان کوچک است 

که هر زندانی منجمی است

دیگر برای شمارش ستاره

اعداد سه رقمی را نیازی نیست

**

عشق چیزی است به عظمت ستاره در سال‌های پیش از نجوم 

***

کوچکترین ماهی حوض

عمیق ترین دریای جهان را خوب می بیند

***

چه زیبا بود عشق اگر ساعت را هرگز نمی شناخت

و چه زیبا بود ساعت اگر هرگز ساعت نبود. 

***

من شقاوتی عظیم را به نام زندگی تحمل کرده ام

چرا که زیستن در هوای هیچ مرگ تدریجی است

***

زندگی در باید جریان دارد. 

**

بارها برای زنده ماندن مرده ایم

***

کاش می فهمیدی زندگی محبس بی دیواری است

و تو محکوم به حبس ابدی

و عدالت ستم معتدلی است

که درون رگ قانون جاریست


کیومرث

۲۶.۶.۰۲

پیام عاشقی نزار قبانی

 آن هنگام که به تو گفتم دوستت دارم 

می دانستم که علیه سنت های جامعه انقلابی را رهبری می کنم 

دوستت دارم امضای من است نزار قبانی

 روزی که به قلبم آمدی بزرگ ترین روز تاریخ است

و آمدنت بهترین خبر جهان

***

عشقت به من اموخت که غمگین باشم. 

***

تو مثل بچه ها هستی که هر قدر بی ادبی کنند 

دوستشان داریم. 

۱۹.۶.۰۲

پائولا ایزابل آلنده

 تا آنجا که یادم می آید احساس می کردم مطرودم انگار که به خانواده ام یا به فضای اطرافم  یا به هیچ دار و دسته ای تعلق ندارم ، پرسش های برخاسته از همین احساس تنهایی است که ادم را به نوشتن وادار می کند 

۱۰.۶.۰۲

آزادی مارگارت اتود

 سینه سرخ باید "آزادی برای" داشته باشد که حالت فعال آزادی است، نه "آزادی از" که حالت منفعل آزادی است. 

***

ما در حاشیه سفید کاغذها زندگی می کردیم همین به ما آزادی بیشتری می داد.

۲.۶.۰۲

دنیای قشنگ نو آلدوس هاکسلی

 حضرت فورد نخستین کسی بود که خطرات وحشت انگیز زندگی خانوادگی را آشکار کرد. دنیا پر از پدر بود و به همین خاطر هم پر از فلاکت، پر از مادر بود و از این رو پر بود از همه نوع سادیسم در لفاف عفاف ، پر بود از برادر، خواهر، عمه، خاله، پر از جنون و خودکشی. 

۲۴.۵.۰۲

او (زن) پی یر آلکس جنتی

 هر قسمت از اون بخشی از یه کل بزرگتر 

نمی تونی عاشقش باشی 

اگه قصد نداشته باشی صفحاتش رو بخونی

***

اون برای هر کسی ساخته نشده بود

همه نمی تونستن قلبش رو داشته باشن 

***

لیاقتت خیلی بیشتر از عشقه!

***

دوست داشتن زن هایی مثل اون 

فقط برای مردایی سخته

که به نظرشون عشق فقط یه کلمه است. 

***

تو حقته با کسی باشی که درونت دنبال چیزای قشنگ بگرده. 

***

اون از اون آدم هاست  که هیچوقت نمی خوای

دست از خاطره سازی باهاش برداری

از اون آدم هایی که هیچوقت نباید چشمه ی عشقت برات خشک بشه

***

اگه نمیتونی غرورت رو زیر پا بذاری 

به اندازه ی کافی در به در زنی مثل اون نیستی

تو به اندازه ی کافی تشنه ی عشقش نیستی

***

ازش نخواه که متفاوت باشه

همین الان هم هست

ازش بخواه که خودش باشه. 

***

بی  اندازه ارزش داره بخاطر همینه که همه جذبش نمی شن

فقط کسانی که خیلی خوش سلیقه ان 

 ودل های خاصی دارن استطاعت زنی مثل اون رو دارن. 

***

تو باید بخش هایی از وجودش رو دوست داشته باشی 

که دوست داشتن شون آسون نیست 

و بخش هایی از وجودش رو که دیگران 

حتی خودش به سختی دوست دارن




۲۱.۵.۰۲

اولیس جلد اول جیمز جویس

 به گفته ی جی ام کوهن: جویس از راه کلمه ها به چیزها می رسد، به جای آنکه از راه چیزها به کلمه ها برسد. 

**

برای مدت های مدید اثر جویس درک نمی شد و تصور می شد هجونامه است!

درباره نمایش سارتر سخنرانی و مصاحبه ها

 موفقیت کتاب را با تعداد نسخه های فروخته شده نباید سنجید. من آثار بزرگی سراغ دارم که در سه چهار هزار نسخه فروخته شده اند ولی فقط در یک نسل از خوانندگان تاثیر داشته اند. مثلا کتاب های کافکا در فرانسه پرفروش نبوده اند

***

تئاتر مردمی چون با سیاست و کمک های دولتی آمیخته است ارزش چندانی ندارد. 

***

کتاب مثل تئاتر نیست. کتاب خوانندگانمش را تدریجا به دست می آورد.

***

به عقیده ی ژنه شرط رسیدن به خوبی غرق شدن در بدی است. انسان فقط هنگامی می تواند بشریت را از نو بسازد که نخست به پست ترین درجه نزول کند. 

***

سارتر بورژوازی را مسئول معایب تئاتر معاصر دانست. او می گفت: عیب اصلی در بورژوا بودن است. به نمایشنامه هایی که این روزها نشان می دهند نگاه کنید و ببینید که اکثر آنها یک سلسله بازی های روانشناسی پوسیده بر پایه ی مضامین کهنه ی بورژوایی است از قبیل شوهر و معشوقه اش، زن و فاسقش. 

عرصه ی حقیقی تئاتر عرصه ی تراژدی است. دلیلی نیست که تئاتر به قصه ی عشق و ازدواج نپردازد بلکه باید قصه کیفیت اسطوره داشته باشد و از حد مشاجره های خانوادگی فراتر رود. 

***

ایلیا ارنبورگ به من گفته که دقیق ترین نقد آثارش را نه از زبان منتقدان حرفه ای بلکه از زبان خوانندگان شنیده است. 

۲۰.۵.۰۲

او(مرد) پی یر آلکس جنتی

 شاید نه مرد خوب برای زن ها کمه

نه زن خوب برای مردها، 

چیزی که کمه عاشق آدم درست شدنه

تا حدودی مثل خوبی های این دنیا

کم بودنشون به راحتی به چشم می یاد

اما جایی که زیاد وجود دارن به اندازه ی کافی بهشون بها داده نمی شه. 

***

من همیشه می تونم دوستت داشته باشم

فقط نمی تونم همیشه دوست داشتنی باشم

***

دیدنت با یه آدم جدید مثل آتش زیر خاکستر / هیچ وقت عادی نمی شه

***

عشق هیچوقت تو زمین های خودخواهی ریشه نمی کنه

***

اعتماد کردن به تصویری از مردونگی  که جامعه ای ساخته اش که این جنسیت رو شرور جلوه داده 

مثل خوردن سم هس در حالی که انتظار داری دارو باشه. 

**

دردی می شناختم که محو شد 

با هر دوستت دارم که از دهن تو در میومد و به گوش من می رسید

با هر قطره از محبتی که تو فنجون من می ریختی

***

اون کم یابه

هر چه بیشتر مثل چیز معمولی باهاش رفتار کنی 

بیشتر متوجه این موضوع نمی شی. 

***

وقتی صورت اون زن آراسته نیست

 وقتی بهترین لباس هاش رو نپوشیده 

وقتی عطر مورد علاقش رو نزده 

و روی صورتش لبخندی نیست

بهترین موقع است برای اینکه بفهمی 

علاقت واقعیه یا 

دوباره غریزه ات دست به کار شدن. 

چون هر کس وقتی در بهترین حالت خودشه 

معلومه که دوست داشتنیه و دنبالش افتادن آسونه

***

اون پسریه که به مردونگی گفت 

بیشتر از اینکه به قدرت احتیاج داشته باشه

خواهان عشقه. 

***

همیشه به خاطر مرد خوبی بودن

پاداشت عشق نخواهد بود

فقط برای عشق مرد خوبی نباش

برای انسانیت مرد خوبی باش

۱۷.۵.۰۲

آلوارز

 عادت ضامن نوعی مصونیت کسالت بار است. عادت همان وزنه ای است که سگ را به استفراغش زنجیر می کند. 

۱۳.۵.۰۲

زن درهم شکسته سیمون دوبوار

 اگر به من خیانت کنی احتیاج به خودکشی ندارم چون از شدت غم و رنج خواهم مرد. 

**

هر چه خاطرات دورتر باشند زیباتر می شوند. 

***

مرا پیش روانپزشک فرستادند. خواستند تندرستی خود را بازیابم تا بتوانند ضربه محکم تری به قلب و روحم بزنند. مثل پزشکان زمان جنگ که دشمنان، زخمی ها و بیماران را معالجه می کردند تا بهتر بتوانند شکنجه را تحمل کنند. 

۳۰.۴.۰۲

سیاحت نامه ابراهیم بیگ

به یک نفر عالم گفتند: فلان قاضی دزدی کرده. گفت: چنین مگو بلکه بگو فلان دزد قضاوت می کند. 

***

اگر از ایشان بپرسند: شما که علم شمع ساختن را نخوانده اید، مقننی که صدها علم لازم دارد از کجا خوانده اید؟ 

خواهند گفت از روی عقل ترتیب خواهیم نمود. و اصل سهو در اینجاست که خود را عاقل می دانند در صورتی که تصدیق به بی علمی خود هم می کنند. ندانسته اند که در این مراتب علم لازم است نه عقل! 

۲۵.۴.۰۲

آخرین انار دنیا

چشم و دهان دروغگوترین اعضای انسانند.

***

شهامت آن نیست که ترسی نداشته باشیم، آن است که در مقابل ترس هایمان مقاوم باشیم.

***

در دنیا هیچ چیز به اندازه شجاعت و ناامیدی به هم نزدیک نیست. انسان شجاع کسی است که ناامید است. همه ی آن کسانی که آرزویی دارند ترسو هستند برای این بود که اخرین نفر بودم که سنگر را ترک کردم. چون ناامیدترین آدم دنیا بودم. دوستانم همه ارزویی داشتند. بعضی ها نامزد داشتند، بعضی ها می خواستند بروند خارج یا می خواستند فرمانده بزرگی بشوند.فقط من هیچ ارزویی نداشتم. 

***

دانستن معصومیت انسان را لکه دار می کند. همه ی آنها که از رازها باخبرند آدم های معصومی نیستند، درک رازها ما را آلوده می کند. تا وقتی ما معصوم هستیم از چیزی باخبر نیستیم، هنگامی که تردید نداریم!انسان وقتی واقعیت دیگران را دریافت مرتکب گناه می شود. تا وقتی معصوم است که پلشتی دنیا را درک نکرده باشد. تا وقتی معصوم است که از گناه دیگران اطلاع ندارد. 

۲۳.۴.۰۲

دیوان سراج الدین قمری

 گرچه چون ماه شدی هر جایی

چه کنم با تو که هر جات خوش است.

***

جان و دل و دیده ی من با تو رفت

گرچه به ظاهر ز تو وامانده ام

**

به جامه فخر مکن بر برهنگی اش مخند

که زخم بیش بود تیغ های عریان را

***

من قمری ام ولیک مرا هیچ دانه نیست

جز دانه ی دلم که ز غم ارزن ارزن است

***

هنر اکنون همه از خاک طلب باید کرد

زانکه اندر دل خاکند همه پر هنران

دیوان سراج الدین قمریگرچه چون ماه شدی هر جایی

چه کنم با تو که هر جات خوش است.

***

جان و دل و دیده ی من با تو رفت

گرچه به ظاهر ز تو وامانده ام

**

به جامه فخر مکن بر برهنگی اش مخند

که زخم بیش بود تیغ های عریان را

***

من قمری ام ولیک مرا هیچ دانه نیست

جز دانه ی دلم که ز غم ارزن ارزن است

***

هنر اکنون همه از خاک طلب باید کرد

زانکه اندر دل خاکند همه پر هنران

***

بایدت با همه رنج و طلب، استعدادی 

ورنه هر سنگ ز خورشید کجا زر گردد

**

میان تو ز تن من نشان تواند داد

دهان تو ز دل من خبر تواند کرد

***

هنر من ز سیه رویی من پیدا گشت

از رخ سنگ سیاه است که زر پیدا شد

**

همچون دوبار مردن قمری است این دو درد

اول که بی تو ماند دگر کز تو بازماند


دیوان سراج الدین قمری

دیوان سراج الدین قمری

۱۷.۴.۰۲

حاصل عمر سامرست موام

 این مردم عادی هستند که ما نویسندگان بایستی به آنها بپردازیم. شاهان، دیکتاتورها و سرمایه داران غالبا کیفیتی یک دست دارند. اما مردم عادی تنوع نامحدودشان منبع پایان ناپذیری است.

***

من آن طور که مایلم نمی نویسم بلکه انطور که می توانم می نویسم.

**

گاهی ستارگان از ته مجرای فاضلاب بهتر می درخشند تا از سر تپه

***

خودخواهی طبیعی ما سبب می شود که اشخاص را از روی وابستگی شان به خودمان قضاوت کنیم. می خواهیم فلان خواص را دارا باشند و چون بقیه صفاتشان به کار نمی آیدچشم از آن می پوشیم.

***

ارزش فرهنگ به اثراتی است که بر روی شخصیت انسان به جا می گذارد. هدف آن زیبایی نیست نیکی است. فرهنگ غالبا اسباب خودپسندی گردیده است!

***

شناسایی مردم دشوار است. اغوای آنان به گفتن مطالب عجیبی که می تواند برای شما مفید باشد به کندی صورت می گیرد، مردم این بدی را دارند که انسان نمی تواند نگاهی به آنها بیندازد و بعد کنارشان بگذارد، یعنی کاری که با کتاب می کند، بلکه ناگزیر است آنان را تا اخر بخواند و آنگاه دریابد که چیز قابل توجهی نداشته اند. 

***

خودخواهی بشر چنان غول آساست که اشخاصی که با نویسنده ای برخورد داشته اند، دائما مراقب آنند که تصاویر خود را در آثار وی بجویند و هرگاه بتوانندخود را متقاعد کنند که فلان یا بهمان قهرمان از روی آنها تصویر شده است، اگر عیبی در خصوصیات آن باشد به شدت آزرده می شوند. 

***

من دیگر به خدا اعتقاد نداشتم اما هنوز هم در اعماق وجودم به شیطان معتقد بودم. 

***

رمان نویس از جهان خصوصی خویش یک جهان عمومی می سازد و به قهرمانان خیالی خود حساسیت، قدرت تفکر و ظرفیت احساسی را می دهد که خاص خودش است. اغلب مردم قدرت تخیلشان بسیار اندک استو از شرایطی که برای شخص پر تخیل غیر قابل تحمل خواهد بود رنجی احساس نمی کنند. 

***

همیشه آنقدر در آینده زیسته ام که اکنون دیگر آینده ام بسیار کوتاه است 

۱۱.۴.۰۲

تاریخ اجتماعی هنر آرنولد هاوزر

نقاشی شعر صامت است 


هنرمند در نقابل مردم بی فرهنگ برای بقا مبارزه می کند‌. 


تصور بی زمانی خود محصول زمان خاصی است

***

چیزی که شعر عرب را بی اعتبار می کند این است که روی سخن شان با کنیزان است نه معشوقه



برابری سیاسی یعنی اینکه همه محروم از یک حقوق بودند!

***

ناراحتی عصبی بهایی است که باید برای تمدن خود بپردازیم.

برابری سیاسی یعنی اینکه همه محروم از یک حقوق بودند!

***

ناراحتی عصبی بهایی است که باید برای تمدن خود بپردازیم.

***

من به این علت فقیرم که تعداد ثروتمندان بسیار زیاد است. 


با سقوط امنیت اقتصادی ادیب و نویسنده او جنتلمن خوانده نمی شود.


تاریخ اجتماعی هنر


جلد اول تا چهارم

آرنولد هاوزر

https://t.me/nellynevesht/3561

۸.۴.۰۲

چرا ادبیات ماریو وارگاس یوسا

 بارها برایم پیش آمده که در نمایشگاه ادبیات یا کتابفروشی آقایی به سراغم آمده و از من امضا خواسته  که برای همسرم می خواهم یا برای دختر جوانم، یا برای مادرم. و من بلافاصله از او پرسیده ام: خودتان چی؟ اهل مطالعه نیستید؟ پاسخ همیشه یکی است: چرا کتاب خواندن را دوست دارم اما خیلی گرفتارم! این مرد و هزاران مرد مثل او آنقدر کارهای مهم، وظیفه و مسئولیت دارند که نمی توانند اوقات باارزش شان را با خواندن رمانی یا شعری یا مقاله ادبی به هدر بدهند! 

در نظر این گونه آدم ها ادبیات فعالیتی غیرضروری است. نوعی سرگرمی و تجملی است. ادبیات هرروز بیش از روز پیش تبدیل به فعالیتی زنانه می شود. 

**

ادبیات برای آنان که به آنچه دارند خرسندند، برای آنان که از زندگی بدان گونه که هست راضی هستند، چیزی ندارد که بگوید. 

***

آزادی نیرومندترین تمدن جهان است. 

**

سریال های بی مایه ی تلویزیونی آدم ها را بدل به موجوداتی ابله کرده آنها فقط لذت را می فهمند. در دنیایی بی سواد و بی بهره از ادبیات، عشق و تمنا چیزی متفاوت با آنچه مایه ی ارضای حیوانات می شود نخواهد بود و هرگز نمی تواند از حد ارضای غرایز بدوی فراتر برود. 

نقد حکمت عامیانه سیمون دوبوار

در پرتو روانکاوی پیروزی های مهمی به دست آمده است. بخشی از ریاکاری های جنسی از میان رفته است. روانکاوی که وجود بعضی از غرائز را به عنوان واقعیت می پذیرد، عباراتی نظیر این را که "طبیعت بشری فاسد است" یا "بشر فطرتا معصوم و نیک است" بی معنی می داند. بشر می تواند بی شرمساری در خود بنگرد. در او هیچ چیزی که او را دیو نشان دهد نیست، چون اخلاق جنسی در وارای تمایلات و عقده هایی که کیفیات روحی خاص او را تشکیل می دهد تکوین می یابد. هیچ حالت تعادل روانی یا وضع سالمی به خودی خود اخلاقی نیست، هیچ خصوصیت روانی هم نیست که ضد اخلاقی باشد. یعنی اخلاق امتیاز ذاتی هیچ فردی نیست و همه می توانند به آن دست یابند. 

***

کسی به تگرگ یا حتی به طاعون کینه نمی ورزد. کینه تنها متوجه آدمیان است، نه به این عنوان که خسارت مادی به بار می آورند بلکه از آن رو که اگاهانه شری واقعی ایجاد می کنند. 

خدا بزرگ نیست کریستوفر هیچنز

.آه شرایط خسته کننده انسان ها

زاده شدن با یک قانون، بسته شدن به قانونی دیگر

چه بیهوده است بچه پس انداختن

فولک گرویلا، مستوفا

***

ما موسیقی و هنر و ادبیات داریم و دریافته ایم که گره دشواری های بزرگ اخلاقی به دست شکسپیر و تولستوی و شیلر و داستایوسکی و جورج الیوت، بهتر از داستان های اخلاقی رازآلود کتاب های آسمانی باز می شود.رمان پشتیبان خرد و روح است. 

***

تعصب در خانواده آموزش داده می شود. افراد یاد می گیرند که از خواهران و مادران خودشان بیزار بوده و بار می آیند تا رابطه ی طبیعی که پیشکش، حتی نتوانند گفتگویی طبیعی با یک زن داشته باشند. این خودش یک بیماری است. 

**

دین ها به مردم می اموزند تا به شدت خودپسند و خودخواه باشند. 

***

انسان ها به گونه ای ساخته نشده اند که به اندازه ی خود برای دیگران هم نگران باشند. 

۳.۴.۰۲

سقوط آلبرکامو

 پست ترین فرد در سلسله مراتب اجتماعی خود باز هم زن و فرزند دارد و اگر مجرد باشد لااقل ممکن است سگی داشته باشد.

پی نوشت: این حرف تامل برانگیز کامو من رو یاد اونایی می اندازه که می گن فلانی چون زن و بچه داره پس آدم خوب و موجهی است! 

۱۸.۳.۰۲

تاریخ بی خردی

جان ادمز دومین رئیس جمهور آمریکا گفت: در حالیکه همه علوم دیگر پیشرفت داشته است، علم حکومت متوقف مانده است.

**

بی خردی زاده ی قدرت است.

**

 

۱۶.۳.۰۲

دارالمجانین

 سنکا حکیم رومی: هیچ عقل بزرگی وجود ندارد مگر آنکه اندکی جنون با آن مخلوط باشد. 

۱۴.۳.۰۲

گذر از رنج ها تولستوی

 ده ها مرد عاشق و دلخسته تان می شوند ولی فکر اینکه همه ی اینها پایان خیلی ساده ای خواهند داشت یعنی روزی نرینه ای پیدا می شود، شما برایش یک مشت بچه پس می اندازید و بعدش هم غزل خداحافظی را می خوانید، دلخور کننده است. چه ملالی!

***

در مشرق انسان ها هنوز هم به جان هم افتاده بودند و قادر نمی شدند همدیگر را نابود کنند. 

***

آدم بی طرف دشمن ملته.

**

قادر نیستیم بدون کتاب به انقلاب برسیم.


۱۱.۳.۰۲

مارسل پروست و نشانه ها ژیل دلوز

دوست داشتن عبارت از این است که بخواهیم دنیاهای ناشناخته ای را که در فرد محبوس شده اند، بیان نماییم و شرح و بسط دهیم. 

***

تناقض عشق در این مطلب است: روش هایی که برای حفظ خودمان از حسادت به آنها اعتماد می کنیم، همان روش هایی هستند که این حسادت را توسعه می بخشند و نسبت به عشق ما نوعی خودمختاری و استقلال به این حسادت می دهند. 

اولین قانون عشق درونی و ذهنی بودن آن است: از حیث درونی و ذهنی حسادت عمیق تر از عشق است و حقیقت عشق را در خود دارد. چرا که حسادت در فهم و تاویل نشانه ها عمیق تر از عشق عمل می کند. این حسادت هدف عشق و غایت آن است.

***

درد و رنج عقل را به جستجو وادار می کند. 

***

به یاری هنر است که می توانیم از خود بیرون آییم و بدانیم که دیگران این عالمی را که عالم ما نیست چگونه می بینند و اگر هنر نبود چشم اندازهایش همانند آنهایی که در ماه هست برایمان ناشناخته می ماند. به یاری هنر به جای آنکه فقط یک جهان، جهان خودمان را ببینم، جهان های بسیاری را می بینیم و به تعداد هنرمندان نوآور جهان هایی در برابر ماست.

***

هنر همانند خواب از حافظه پا فراتر می گذارد. 

۷.۳.۰۲

خدیوزاده جادو شده

 سه چهارم غم فراق نصیب آن کسی می شود که می ماند و آن که می رود فقط یک چهارمش را با خود می برد.

۶.۳.۰۲

تاریخ نقد جدید جلد پنجم تا هشتم رنه ولک

 ویرجینیا وولف گفت: نویسنده جنسیت ندارد. هر تاکید آگاهانه ای بر جنسیت نویسنده، اعم از آنکه حاکی از غرور باشد یا شرم، آزار دهنده و غیر ضروری است. ولف گفته ی کولریج را تایید می کند که : ذهن بزرگ باید دو جنسیتی باشد. 

***

همانگونه که هنر توصیف ویژگی های طبیعت است، نقد نیز توصیف ویژگی های هنر است. 

***

هنر پس از علم می آید. هنر بر آن است تا جسمی را که علم تهی کرده  است احیا کند. 

**

مشکل انتقادیِ بنیادی ما این است که چگونه فهم و ارزش را با هم متحد سازیم یا چگونه فهم خود را ارزش محور بسازیم. 

**

تئوفیل گویته: کسی که برای نخستین بار شعار هنر برای هنر را سر داد گفته است: هیچ چیزی حقیقتا زیبا نیست مگر اینکه بی فایده باشد. هر چیز مفیدی زشت است زیرا حاکی از نیاز است و نیازهای آدمی مانند طبیعت او خفت آور و نفرت انگیزند. مستراح مفیدترین نقطه ی هر خانه است. 

***

ذهن و روح فقط در کلمه می تواند آزاد باشد.

**

عشق نه افلاطونی است نه جسمانی، بلکه وحدت و هماهنگی جسم و روح است.

**

هدف هنر این است که ما را به دیدن وا دارد، نه به دانستن.

**

کامو: رمان فلسفه ای است که به هیئت تصاویر در آمده باشد. در رمان موفق کل فلسفه به تصاویر منتقل شده است. 

**

رمان نویس فقط یک موضوع دارد و آن "آزادی" است. 

***

ژان پولان نقل می کند: که همه کس می داند که در روزگار ما دو نوع ادبیات وجود دارد: ادبیات بد که اساسا خواندنی نیست ولی خواننده فراوان دارد و ادبیات خوب که بی خواننده است. 

**

سارتر این گفته را از نویسنده ای دیگر نقل می کند که:آدم باید کاری بکند که دیگران می کنند اما مانند هیچ کس دیگر نباشد. 

***

سارتر: دنیای بدون ادبیات وضع بدی نخواهد داشت. اما از آن بهتر دنیای بدون انسان است. 

***

پل والری به پذیرش الهام راغب نیست: معتقدم بوده ام که تنها بر پایه ی شور و شوق، به نوشتن دست زدن کار فرومایگان است. شور و شوق حالت ذهن مناسب نویسنده نیست. الهام ضامن ارزش فراورده نیست، روح به هر جا که میل کند می دمد و گاه باشد که بر ابلهان بدمد. 

۲۸.۲.۰۲

زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی نوشته ی لیوئیس کوزر

.مارکس: کارگر تنها زمانی که اوقات فراغتش را می گذراند احساس می کند که خودش است، حال آنکه ضمن کار چنین احساسی ندارد. کارگر در حال کار نه به خودش بلکه به شخص دیگری تعلق دارد. 

**

هر گاه وجدان جمعی سستی گیرد انسان ها در معرض خودکشی نابهنجار قرار می گیرند. دورکیم علاوه بر انواع خودکشی های خودخواهانه و نا بهنجار، خودکشی های نوع دوستانه و قضا و قدری را نیز تشخیص داده بود. 

***

فقیر به عنوان یک سنخ اجتماعی تنها زمانی پدید می آید که جامعه فقر را به عنوان یک منزلت خاص اجتماعی به رسمیت شناسد. 

**

جورج زیمل استدلال می کرد: ازدواج هایی که به خاطر پول صورت می گیرند، به آمیزش های وراثتی می انجامند که زیست شناسی آن را به عنوان عامل تباهی مستقیم و زیانبار نژادی تشخیص داده است. 

***

تنها کسانی که می توانند چیز تازه ای از دل چیزهای کهنه بیرون بکشند، برای کار تحقیقی شایسته اند. 

**

نیرومندترین عامل به هم خوردن توازن اجتماعی، انباشتگی عناصر برتر در طبقات پایین تر و جمع شدن عناصر پست تر در طبقات بالاتر است. 

**

پارتو می گوید: طنز سلاح اقلیت است. اکثریت مردم از ابلهان و شیادان اند. برای همین شخص باید با زور آنان را سر جایشان بنشاند و در دوران انتقالی که هنوز چنین کاری امکان پذیر نیست، تنها کاری که برایمان باقی می ماند، خندیدن به بلاهت ها و شیادی شان است.