۷.۳.۰۴

آن فرانک

 افکار ما هم مثل زندگی مان هیچ تنوعی ندارند مثل یک چرخ فلک پیوسته حول محور غذا و سیاست می چرخند.

**

آدم می تواند در کانون محبت بسیاری از افراد باشد ولی همچنان احساس تنهایی کند "چون عشق ِیگانه و یگانه عشق کسی نیست".


من اهل ژست گرفتن نیستم ولی وقتی آنها از جزئیات آرایشگاه رفتنشان حرف می زنند حالم به هم می خورد.

کتاب خاطرات آن فرانک 

پ.ن: یه بار  تو مهمونی بودم خانم ها با فیس و افاده می گفتن هفت ساعت زیر دست آرایشگر مانیکور پدیکور می کنن و یکی یکی از بقیه درباره آرایشگاه رفتنشون می پرسید نوبت من که رسید گفت تو چی؟چندساعت؟ با خجالت گفتم هیچی. تا حالا برا ناخون آرایشگاه نرفتم. اونا شوکه شدن ولی به روم نیاوردن و برا اینکه سر بحث رو هم بیارن گفتن خوب که اینطور!

آن فرانک در کتابش بارها گفته بود می خواد در آینده نویسنده بشه اگه زنده بود کولاک می کرد با قلمش.

در کتاب مبارزان زندگی به شدت تحت تاثیر این واقعیت قرار گرفتم که درد، بیماری و بدبختی که زایمان بر سر زنان می آورد بیشتر از رنجی است که قهرمانان جنگی تحمل می کنند.

پاداشی که زن در ازای این همه درد و رنج دریافت می کند چیست؟ بعد از زایمان از قیافه می افتد، فرزندانش به زودی ترکش می کنند و زیبایی اش از بین می رود. 

خاطرات آن فرانک

پ.ن: شکنجه های روحی و جسمی که زنان نابارور برا بچه دار شدن قبول می کنن هم جای تاسف داره. آمپول های رنگارنگ دردناک، ابزارها و خطر پارگی رحم، دچار لکه شدن  و عوارض دیگر داروها و سرطان رحم،  همه نتیجه درمان ناباروری هست.

به قدری عاشق توام که دیگر قلب من گنجایش این عشق را ندارد چون مدام رشد می کند و چاره ای نیست جز اینکه آن را بروز بدهم. 🌿

**

پیتر به من گفت تو را تحسین می کنم چون خودت را درگیر جمله بندی ها نمی کنی حرفی را که می خواهی به مردم می زنی و نمی گذاری تو را له کنند.

**

به نظر من آنچه که در من بیش از هر چیز او را جذب کرد این بود که دریافت من دختری سطحی و اهل فیس و افاده نیستم. بلکه فهمید من هم آدمی مثل او در رویا هستم و به اندازه او مشکلات دارم.

خاطرات آن دختر آن فرانک

هیچ نظری موجود نیست: