هر که بیند رخ آن دلبر یغمایی را/ نکند هیچ ملامت من شیدایی را
چو شمع جمع تویی پس بگو همیشه چو شمع/ به روز کشتن و شب سوختن چراست مرا
***
تویی چو سرو ولی سرو ماهرخ نبود/ تویی چو ماه ولی ماه سرو بالا نیست
***
نه هر گیاه که در باغ رست شمشادست/نه هر درخت که پیراست سرو آزادست
**
هر که در صورت او بنگرد و جان ندهد/ آدمی نیست یقین صورت بر دیوار است
***
گفتم ای دوست دلم بسته ی زلفین تو شد/ گفت دیوانه همان به که بود در زنجیر
**
با خار نخست آشنا شو/ پس قصد ربودن رطب کن
**
از آینه ی دل سیاهم/ زنگی که ز هجر توست بزدای
**
با تو چنانم که در میان من و تو/ موی نگنجد جز آن میان که تو داری
**
مپسند صاحبا که در آن مجلس رفیع/ دانا کسی بود که ز نادان فروتر است
***
لطف کن وز سگ صفتان آرزو ببُر/ کاندر نهاد گرگ شبانی میش نیست.
***
هر که با زنده از پی مرده / می کند جنگ سخت نادانست
**
ای دل چه کنم وطنی را که اندر او/ هر دم هزار غصه ز هر سو به من رسد.
***
اندک شمر ار هست تو را دوست هزار/ ور دشمن تو یکیست بسیار شمار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر