۱۷.۲.۰۱

خیابان یک طرفه والتر بنیامین

 کسی را که ترک می کند چقدر آسان می توان دوست داشت! زیرا آن شعله برای کسانی که دور می شوند پاک تر می سوزد. در کسی که دور می شود جدایی همچون رنگریزه ای نفوذ می کند و او مالامال از درخشندگی دلنشینی می شود. 

**

اختیار انتخاب موضوع گفتگو از دست رفته است. امروز پرس و جو در مورد قیمت کفش هاو چتر ِ او جایگزین آن شده است. موضوع هر صحبت، وضع زندگی و پول شده است. صحبت هیچ گاه به نگرانی و درد و رنح افراد نمی کشد. مثل این است که کسی در سالن نمایشی گیر افتاده باشد. 

**

مردمی که در این مملکت محبوس شده اند دیگر نمی توانند خطوط کلی شخصیت انسانی را تشخیص دهندهر انسان آزاده ای به نظر آن ها همچون فردی غیر عادی می آید. 

**

امروز آن چیزهایی که به نام کالاهای تجملی به ما عرضه می شود چنان با صلابت بی شرمانه ای  جلوه فروشی می کنند که ظاهرشان هیچ درخششی در اذهان بر نمی انگیزد. 

**

کلام اندیشه را فتح می کند اما نوشتن است که بر آن مسلط می شود.

**

نسل های آینده یا فراموش می کنند یا ستایش. تنها منتقد است که رو در روی نویسنده داوری نهایی را می کند. 

 **

منتقد از شور و حال اثر هنری بیگانه است. اثر هنری در دست او، شمشیر اخته ای است در مبارزه ی ذهن ها. 

**

تعریف هنرِ نقد به موجزترین شکل ممکن: مطرح کردن شعارها بدون خیانت به اندیشه ها. شعارهای یک نقدِ نابسنده، اندیشه ها را به مد روز می فروشد. 

**

کتاب ها و روسپی ها هردو مردانِ ویژه ی خود را دارند. مردانی که از طریق آنها گذران روزگار می کنند و عذابشان می دهند.  در این زمینه، مردانِ ویژه ی کتاب ها، منتقدان اند. 

***

نقش تزیینیِ برجسته: با زن ِ محبوبت هستی: با او گپ می زنی. بعد پس از هفته ها و ماه ها که از او جدا شده ای به آن گپ و گفت ها می اندیشی و اکنون موضوع آن صحبت ها به نظرت مبتذل، زننده و سطحی می آید و متوجه می شوی تنها او بوده است که عشق بر سر ان سایه افکنده و آن را حفظ کرده است تا آن اندیشه همچون نقش برجسته ای با همه ی بندها و شیارهایش زنده و حاضر بماند. حال که تنها مانده ای، آن اندیشه هموار و عاری از تسلی و سایه  در روشنای ذهنت بدون هر گونه برجستگی افتاده است. 

**

همه ی ادیان گدایان را گرامی داشته اند. چون وجود آنان اثبات می کند که در عمل صدقه دادن که  در آن واحد ملال آور و مقدس، مبتذل و حیات بخش است، خرد واخلاق، ثابت قدمی وضوابط به نحو رقت انگیزی نابسنده است.

**

آدورنو درباره والتر بنیامین نوشته است: ننگِ خیانت بارِ زیادی باهوش بودن او را در سراسر زندگی آزار می داد.





هیچ نظری موجود نیست: