کلیشه ها، عبارت های پیش پا افتاده، چسبیدن به آداب قراردادی و رایج بیان و رفتار، کارکردی دارند که از لجاظ اجتماعی شناخته شده است: آنها از ما در برابر واقعیت، یعنی در مقابل توجه متفکرانه ای که همه ی رویدادها و امور واقع به موجب وجودشان از ما می طلبند، محافظت می کنند. همین غیاب تفکر بود که علاقه ی مرا برانگیخت، غیابی که تجربه ای است بسیار عادی در زندگی روزمره ی ما که در ان تقریبا هیچ وقتی برای ایستادن و فکرکردن نداریم، چه رسد به اینکه تمایلی به این کار داشته باشیم.
**
مقصد و منتهای فکر، نظر است و نظر نه از جنس فعل بلکه از جنس انفعال است. نظر جایی است که در آن فعالیت ذهنی بازمی ایستد.
**
نیاز عقل برانگیخته ی حقیقت جویی نیست، بلکه برانگیخته ی معناجویی است و حقیقت و معنا یکی نیستند.
**
هر عاطفه ای تجربه ای است جسمانی، وقتی اندوهگینم قلبم به درد می آید.
**
احساسات زمانی شکوهمندند که در اعماق می مانند، نه هنگامی که در روشنایی روز ظاهر می شوند و می خواهند گوهرین گردند و فرمان برانند.
**
زنون وقتی از غیبگوی معبد دلفی پرسید برای دست یافتن به نیکوترین زندگی چه باید کرد؟ پاسخ شنید که به سیمای مردگان در آ
**
افلاطون می گفت: کسانی که فلسفه می ورزند از جانب بسیاران لزوما ملامت می شوند و آزار می بینند مثل انسانی که در میان جانوران وحشی افتاده است.
**
هر فکری فکر بعدی است.
**
فایده ی فلسفه این بود که به انسان ها یاد می داد چگونه با گریختن از جهان از طریق تفکر ، ذهن و ضمیر ناامیدشان را علاج کنند.
**
آنچه برای تحمل پذیر کردن زندگی باید آموخت به واقع تفکر نیست، بلکه استفاده ی درست از تخیل است.
**
سقراط: بادها خودشان به دید نمی آیند اما آنچه می کنند برای ما عیان است و ما به نحوی نزدیک شدنشان را احساس می کنیم.
**
هیچ کس دانا نیست. به لحاظ علمی تفکر به این معنا است که هر گاه با مشکلی در زندگی مواجه شدید ، ناچارید از نو تصمیم بگیرید.
**
تفکر فعالیتی است که با زیستن همراه است و با مفاهیمی همچون عدالت، نیکبختی و فضیلت سر و کار دارد.
**
ارسطو در بیان دوستی می گفت: دوست، خودِ دیگر است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر