شخصیت هر کس در وهله ی نخست تاریخ موقعیت اوست.
"بودن با دیگران" رنجی که ما از جبر زندگی خود می بریم در وهله ی نخست به علت وجود دیگران است: نگاهشان، رفتارشان، سخنانشان. بر اثر رفتار سفید پوست است که سیاه پوست به صورت " زنگی" در می آید. بیش از آنچه وراثت در سرنوشت انسان موثر است، محیط کودکی و تاثیر پدر و مادر اوست که او را "ساختگی" و "تقلبی" بار می آورد.
**
"انسانیت" انسان در هر قرنی که باشد این است که با همه ی وسائل و امکانات خود در ساختن "انسان" اختراع انسان شرکت کند.
پی نوشت: منظور سارتر اینجا تولید مثل نیست بلکه پرورش اخلاق و انسانیت است.
**
اعتقادات از میان می روند ولی عادات می مانند.
**
من از مظلومی که به ظالم احترام می گذارد نفرت دارم.
**
وقتی در چشم های کسی نگاه می کنم دیگر قادر نیستم به او فرمان بدهم ، حس می کنم که او هم شان من است.
**
ازدواج هایی هست که فقط برای فراموش کردن گذشته است ، در حکم تدفین است.
**
مرگ من حالا ادامه ی زندگی من است، بدون وجود من.
**
بازی های ما جوری است که هر کس ببازد، می برد.
**
آنهایی که همه چیز را می خواهند، نمی توانند عاشق بشوند
یوهانا: من دیگر هیچ چیز نمی خواهم غیر از خوشبختی او
**
وارد دیوانگی من بشوید تا من هم وارد دیوانگی شما بشوم.
**
حقیقت فقط یکی است: وحشت زندگی
**
من بار قرن ها را به دوش گرفته ام. اگر قد راست کنم قرن ها سرنگون می شوند. .
**
نه می توانیم بمیریم، نه می توانیم زندگی کنیم. نه می توانیم همدیگر را ببینیم نه می توانیم همدیگر را ترک کنیم. به تنگنای عجیبی افتاده ایم.
**
همه ی راه ها بسته است حتی راه های خطرناک
**
من به فکر معالجه ی شما نیستم، دیوانگی شما قفس من است.
**
دروغ های شما در حکم اقرار است.
**
شما همه چیز من می شوید و مرا همه چیز تبرئه می کند.
**
ما جنگ نمی کنیم، جنگ است که هرکاری بخواهد با ما می کند.
**
شما احساساتتان را بروز نمی دهید مگر وقتی که برای اجرای نقشه هایتان مفید باشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر