رهایم ای رها در باد
رها از داد و از بیداد
**
تو عطر بوسه ی فقری، به دست های مناعت
**
آنچه را که تجربه آسان نمی فروخت
از حادثه به هدیه گرفتم
**
قرنی که قلب هر انسان
چندین هزاربار کوچکتر است
از زخم های مزمن و رنجی که می کشد
**
مقصد رسیدن نیست
رفتن رهیدن نیست
رفتن به هر بیراهه رفتن، هرز گردیدن
**
او یک نگاه داشت
به صد چشم می نهاد
او یک ترانه داشت
به صد گوش می سرود
من صد ترانه خواندم و نشنود هیچکس
من صد نگاه داشتم و دیده ای نبود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر