۲۸.۱۱.۹۹

جانانه شعر و جان زیبایی اسماییل خویی

 موج من در اوجش بر تو گذشت

غم مدار از اینکه به سویت باز نیاید

واشویه ی ویرانش

از ساحل ِ فرسودن

**

زیبایی

آنچنان که بر لبت دروغ نیز

شکل خوش حقیقت را می یابد

زیبایی از دروغ ترک بر می دارد

**

عشق تو از تمام جهان تنهایم کرده است

**

ای یار من ای یاور

ای اطمینان بخش تر از باور

ای دوست غربت، آشنای من!

***

من از مصاف خدایی برگشته ام

که خنده را از کارهای شیطان می شمارد

و مرگ را معنای زندگانی انسان می انگارد

و عشق را می فرماید سنگسار کنند

و بوسه را از لب ها بردارند

بر دار کنند.

**

اینگونه است که نیکی دروغ را هم زیبا می کند

زان سان که زیبایی حتی دروغ را نیک

هیچ نظری موجود نیست: