۲۵.۱.۹۹

چشم مرکب

سنت همیشه ما را به سوی کسانی فرا می خوانده است که به اصطلاح یک پیراهن بیشتر از بقیه پاره کرده اند. تصور می شد که بیشتر از دیگران دیده اند بدون انکه در چگونه دیدن آن اندیشه شود.
***
خاطره پردازی در جامعه ی ما به رغم محسناتش غالبا به محملی برای اثبات گذشته در برابر امروز و یا اثبات خویش در نفی دیگران یا ادامه ی سیطره ی گذشته بر اکنون منجر می شده است.
ناشران و کتابفروشان برای این قبیل آثار، بازار آزاد یعنی بازار سیاه نیز درست کرده اند یعنی هر کس خاطره ای داشت و تصور می کرد از واقعه ای باخبر است به متمرکز کردن هسته ی تاریخی اجتماعی و سیاسی ما بر آن واقعه می گرایید و مصلحت اساسا در گرو سیاست بود!
***
درک خویش از راه درک دیگری می گذرد
***
وقتی شاعران انقلابی شعر عاشقانه سرودند از گرایش سیاسی خود نیز فارغ ماندند. یعنی در شعر عاشقانه ی ایشان نیز شاعر که در اینجا مبارزی مردانه و مردسالار است چنان سخن می گوید که انگار عشق و معشوق هیچ گونه رابطه ی احساسی یا موضوعی با جامعه و سیاست ندارند. معشوق در اینجا نیز تنها به درد معاشقه و رقص و نوشانوش حرمسرایی می خورد، درست مثل آن بخش دیگر شعر رمانتیک که رویکرد عاشقانه را به جنسیتی رختخوابی می کشاند و از زن جنسی دیگر و دست دومی درست مطابق فرهنگ سنتی مردسالار ارائه می کرد.
***
وقتی آزادی نیست همه چیز سیاسی می وشود.
***
کارکرد شعر و شعار با هم تفاوت دارد. کارکرد تبلیغی شعار در جهت همسازی با روانشناسی پذیرا و تشنه ی پاسخ و خواستار قطعیتهای یقین مندانه است. از حکم آغاز می شود و به حکم می انجامد. اما شعر از این روانشناسی نشات نمی گیرد و با حکم و پاسخ همساز نیست.
***
و چنین است و بود که کتاب لغت نیز به بازجویان سپرده شد
تا هر واژه را که معنایی داشت به بند کشند
و واژگان بی آرش را به شاعران وا بگذارند
و واژه ها به گنهکار و بی گناه تقسیم شد
به آزاده و بی معنی
سیاسی و بی معنی
نمادین و بی معنی
ناروا و بی معنی
و شاعران از بی آرش ترین الفاظ
چندان گناهواژه تراشیدند
که بازجویان به تنگ آمده شیوه ی دیگر کردند
و از آن پس سخن گفتن نفس جنایت شد
***
نوشتن به کارگیری قدرت رهایی بخش زبان است در برابر قدرت سرکوبگرانه ی زبان مسلط، یعنی زبانی که ابزار برقراری محدودیت هاست
***
ایدئولوژی عنصر درون ذاتی معناست. از این رو آنهایی که تصور می کنند از درگیری با موقعیت فارغند و به گاو و گوسفند کسی کاری ندارندیا اهل سیاست نیستند، اتفاقا به طریق معکوس یا پوشیده ای تابع سیاست مسلط در جامعه اند
***
ناشران پشتوانه ی مادی خود را از شعر دریغ می کنند، نزدیک به تمام ناشران از چاپ شعر تفره می روند. بیش از سه چهارم کتاب های شعر چاپ شده از آن جوانانی است که پولی تهیه می کنند و کتابشان را به ناشری می سپرند تازه ناشر نسبت به توزیع همین کتاب ها هم بی اعتنا است بعضی جوانان می گویند کتابفروشی ها حتی حاضر نیستند کتاب ها را به طور امانت در پیشخوان بگذارند. اکنون در جامعه ی ما ناشرها در پی سود زیاد و فوری اند. هم زیاد می خواهند هم زود می خواهند
***
تلاش عرفای ما برای اینکه عشق را جایگزین ترس کنند در متن این فرهنگ و زبان نتیجه ی عمومی به بار نیاورده است. همین معنا را در وضعیت مردسالارانه ی اجتماعی مان هم می توان بازجست. این همه انشای توجیهی که در نعت زن می خوانیم و این همه ادبیات یک سویه، این همه زبان بازی ریاکارانه و مردانه، با القای بالاترین حد احترام برای زندگی زن، آن هم به این بهانه که او را به تربیت فرزند گمارده ایم، نشان و دلیل گرفتاری ما در برابر حقوق زن است.
محمد مختاری

هیچ نظری موجود نیست: