۱۵.۷.۹۸

دستی میان دشنه و دل خسرو گلسرخی

پس از صدور حکم دادگاه خسرو گلسرخی برادرش فرهاد گفته بود خسرو گفت: برادر زندگی زیباست و من هم مثل هر انسان دیگری زندگی در کنار خانواده و مردم را دوست می دارم، اما برای مردم مردن را بیشتر دوست می دارم.
***
در هنر، نخست باید مبارزه علیه حقارت ها، نومیدی ها، بن بست ها، واخوردگی ها و درویش مسلکی ها و این نیز بگذرد ها باشد.
***
مدرک تحصیلی و شهرت هنرمند را مثل هر آدم ناآگاه دیگر که به نظام ستمگر خود را نزدیک می کند تا با سازشکاری هیچ نقشی را در قبال حقیقت تاریخی ایفا نکند، تسلیم زندگی بی دغدغه می کند، چه بسیار افرادی که رنگ باخته اند و اعتمادی را که معمولا مردم به چنین آدم هایی دارند نادیده انگاشته و پامال کرده اند
***
مسئله ی "سبک" برای بیشتر شاعران ما آنقدر اهمیت به خود گرفته که جز آن به چیز دیگر نمی اندیشند چون چنین نوشته اند که تشخص هنری کسی دارد که سبک خاص خود را داشته باشد یعنی ارضای خودخواهی های بورژوایی!
چرا شعرمان را که تنها هنر تاثیر گذار ماست در مکاتب ادبی و سبک اثیر کنیم؟
***
گسترش فرهنگ در حد آموختن الفبا است که نتیجه اش خواندن و نوشتن است. در این گسترش، فرهنگ از میان بردن جهل، سنت های دست و پا گیر و آگاه کردن انسان به جهان پیرامون و شرایط زیستی او هیچ محلی ندارد. کلاسهایی دایر می شود با معلمان گرسنه و نیازمند که خود از فرهنگ مومیایی شده برخاسته اند، معلم سواد دارد یعنی خواند و نوشتن می داند اما به علل اساسی تهی دستی خویش واقف نیست، او چون مدرک تحصیلی را برای امرار معاش گرفته، این مدرک برایش حکم کسب جواز یک مغازه دار را دارد، او از زندگی تنها گذران را می داند و گرسنه نماندن، پس در اینجا با کسی که "سواد" ندارد می بینیم تا چه پایه نزدیک می شود. این گونه با سواد شدن جهل او را از میان نمی برد و بر شعور اجتماعی او نمی افزاید.

هیچ نظری موجود نیست: