۸.۲.۹۷

خاطرات جورج بوش

بخش هایی از کتاب را که می نویسم تنها برای اگاهی تاریخی است ارزش ادبی ندارد و اینکه گاه نظر شخصی ام را در ادامه نوشته ام چون روحیه بحث و جدل ندارم در وبلاگ شخصی ام نوشته ام.

***
‏در کتاب خاطرات بوش از اعتیادش به الکل می گوید و اینکه همسرش لورا به طعنه می پرسد می توانی اخرین روزی که مشروب نخوردی را به یاد بیاوری؟
‏بوش: می توانستم با نزدیکی به خدا به رشدم ادامه دهم یا اینکه الکل، خدای من باشد؟ من جواب ها را می دانستم ولی اراده ی خواستن برای ایجاد یک تغییر سخت بود./
پ.ن:
‏یه الکلی هشت سال رئیس جمهور بوده و در توجیه هم می گه چون سر کار نمی نوشیدم و هیکل خوبی داشتم کسی متوجه اعتیاد من به الکل نمی شد.
 همون تصمیمات احمقانه ای که برای خاورمیانه گرفت تصمیمات یک ذهن الکلی بود نه یک انسان طبیعی چون اعتیاد به هر چیز میزان جنایت را بالا می برد. در ابتدای کتاب نوشته او منفورترین رئیس جمهور آمریکا از نظر مردمان خودش است.
***
بوش: من فرزندی دائم الخمر بودم و او پدری خشمگین.
 من فرزند عصبی و بی ادب دودمان باادب باربارا بوش هستم.
***
در دوم اکتبر2001تعدادی از کارکنان مجله و افرادی از شبکه NBC/ABC/CBS نامه هایی حاوی پودر سفید دریافت کردند که حاوی باکتری مرگ باری به نام سیاه زخم بود که تنفس کرده بودند و پنج نفر از انها جان باختند کتاب خاطرات بوش
متن نامه: شما نمی توانید ما را متوقف کنید ما از این پودرها زیاد داریم تو الان می می ری. ترسیدی؟
ما به صدام مظنون بودیم چون در 1995اعتراف کرده بود که دارای سم کشتار جمعی به نام سیاه زخم است.
***
بوش: افرادی از پنجره های برج اویزان بودند تا بلکه نجات یابند. من قدرتمندترین شغل را در دنیا داشتم ولی برای کمک به آنها خودم را عاجز می دیدم. حادثه یازده سپتامبر
***
بوش: یک سناتور سر و صدا کرد که او رئیس جمهور بوش است، پادشاه جورج بوش که نیست. دیگری گفته بود دولت بوش فکر می کند که فراتر از قانون است.

***
گزارش CIA از قول یک افغان می گفت:
مادامی که در امنیت باشم برایم مهم نیست که چه کسی در قدرت است. امنیت تمام آن چیزی است که اهمیت دارد.












هیچ نظری موجود نیست: