۱۹.۴.۹۶

ما نیز مردمی هستیم

نقص در وجود نیست. نقص وقتی است که ما درک ناقص از وجود داشته باشیم.
*
این کسانی که می خواستند این فکر را به من القا کنند که تو ای دولت آبادی، تو باید برای مردم بنویسی! ادراکشان از من و مردم ناقص است. عده ای می خواستند دو جو نویسنده درست کنند یک جور نویسنده که ضد مردم است، و یک جور نویسنده که در خدمت مردم است در حالیکه من معتقد بودم و هستم که نویسنده قبل از هر تمایزی، اول جزیی، نشانه ای از مردم است.
*
از وجود مانوسم نمی خواهم جدا بشوم و اجبارا در وجود نامانوس سکنا بکنم. آن هم جود است البته جهان وجود است ولی من با این پاره اش مانوسم، اگر چه بسا خوارم داشته باشد.
*
برای من این گوشه گیری و انزوا در عذاب کشنده اش به قصد ارتباط با زندگی است نه به قصد تقدس انزوا و گوشه گیری!
*
هر آدمی به عنوان آدم تا به تنهایی عادت نکرده است بعد از ظهرش را علاقمند است بنشیند با چهارتا دوست چای بخورد یکی بگوید یکی بشنود رمقی بگیرد و اگر هنرمند بعد از ظهرش را هم می گذارد برای کارش و برای تداوم رنج کارش این خودگرایی نیست این همان فردیت هنرمند است که کوشش دارد تتمه ی رمقش را هم صرف کارش کند. چه بسا در ناچاری انزوا توفیق اجباری.
*
این کتاب ها نبودند که انقلاب بر می انگیختند، بلکه انقلاب بود که خوراک می طلبید.
*
و جه ساده اند کسانی که فکر می کنند نوشتن فقط نوشتن است.

هیچ نظری موجود نیست: