۳۱.۳.۹۶

فیه ما فیه

احترام هر چیزی لایق آن وقت باشد.
*
نیک است اگر در همه وقت مدام بیچاره باشی در حالت قدرت هم خود را بیچاره ببینی چنانکه در حالت عجز می بینی زیرا که بالای قدرت تو قدرتی است و مقهور حقی در همه احوال
*
یکی آمد که مدح تو را از فلانی شنیدم. گفت: تا ببینم که آن فلان چه کس است. او را آن مرتبت هست که من را بشناسد و مدح من کند؟ اگ او مرا به سخن شناخته است پس مرا نشناخته است زیرا که این سخن نماند و این حرف و صوت نماند و این لب و دهان نماند. این همه عرض است و اگ به فعل شناخت همچنین. و اگر ذات من شناخته است آنگه دانم که او مدح مرا تواند کردن و آن مدح از آن ِ من باشد.
*
من بنده ی آن خیالم که حق آنجا باشد. بیزارم از آن حقیقت که حق آنجا نباشد
*
فرمود که هر که محبوب است خوب است و لاینعکس: لازم نیست که هر که خوب باشد محبوب باشد. خوبی جزو محبوبی است و محبوبی اصل است چون محبوبی باشد البته خوبی باشد جزو چیزی از کلش جدا نباشد و ملازم کل باشد.
*
چراغ اگر می خواهد که او را بر بلندی نهند، برای دیگران می خواهد و برای خود نمی خواهد. او را چه زیر چه بالا هر جا که هست منور است. الا می خواهد که نور او به دیگران رسد. این آفتاب که بر بالای آسمان است اگر زیر باشد همان آفتاب است الا عالم تاریک ماند. پس او بالا برای خود نیست برای دیگران است. ایشان از بالا و زیر و تعظیم خلق منزهند و فارغند.
*
یار، خوش چیزی است. مجنون را خیال لیلی قوت می داد و غذا می شد. جایی که خیال معشق مجازی را این قوت و تاثیر باشد، یار حقیقی را چه عجب می داری؟


هیچ نظری موجود نیست: