۱۵.۱.۹۶

داستان های عطار

هدهد: ای طاووس چرا راهت را گم کرده ای؟ به جای صاحب خانه، خانه می جویی؟ بهشت خانه ی نفس است و دل جایگاه حق. هر که دریا یابد قطره هم با اوست، ولی هر که به قطره اکتفا کند از دریا محروم ماند.
*
شاگردی از استادش پرسید: چرا آدم از بهشت بیرون افتاد؟ استاد گفت: شان آدم بس والا بود، اما به بهشت که دون مقام او بود سر فرود آورد.
*
هدهد: به همین آب و آبرو دل خوش کرده ای؟ آب برای ناشسته رویان است.
*
هر که خود را بشناسد می بیند که حق نیست ولی جزوی از اوست و این به معنی حلول نیست بلکه به معنی استغراق دائمی در حق است.
*
شیخ: خود دل از من دزدیده ای و خود پندم می دهی؟ تا چند انتظار؟
*
ژنده پوش به شاه: نفس تو از تو خری ساخته و بر آن نشسته است، اما من نفس خود را خر خویش کرده ام و بر آن سوارم.
*
گفتند: آدم کیست؟
دیوانه: آنکه غم دیروز و فردایش نیست، غم روزی اش نیست، غم یکی است و آن را شما نمی دانید.

هیچ نظری موجود نیست: