۱۸.۱.۹۶

ژان کریستف جلد چهارم

در جایی که آن همه مردم با بدبختی هایی هزار بار سخت تر دست به گریبان اند و می توان نجاتشان داد، در اندوه بیهوده ی عشق از دست رفته مستغرق گشتن دور از انسانیت است.
*
آنچه از همه دردناک تر است فقر و بیماری نیست، بی رحمی مردم نسبت به یکدیگر است.
*
سادگی ادبی طبیعی نیست، باید آن را بدست آورد.
*
چه کسی امروزه در غم آزادی است؟ مشتی برگزیدگان که تاثیری در کار جهان ندارد.آزادی روزهای تاریکی را به سر می برد.
*
شما ای کسانی که به ثروت های جهان انباشته اید، از رنج ها و زجرهای ماست که توانگرید و این امر آشوبی در دلتان نمی افکند.
*
همه ی ما به یک چیز ایمان داریم. چیزی که هست آن ها ایمانشان کمتر از ماست. این ها کسانی هستند که برای دیدن روشنایی باید پنجره ها و کرکره هایشان را ببندند و چراغ روشن کنند. آنها خدا را در وجود یک انسان می گذارند. اما ما چشمان بیناتری داریم.
*
گل ها برای شکفتن نیازی ندارند کسی ببیندشان.
*
مصیبت سنگ محک است. تنها در این مورد است که می توان کسانی را که از مرگ نیرومند ترند، بازشناخت. آنها که تاب می آورند بسیار کمند.
*
زندگی برای مردم خوشبختی که قلبی ندارند آسان است.
*
آن کس که پیروز گشته به سبب همان پیروزی خود مسئول است.
*
انسان از کشور خود بیش از دیگر کشورها توقع دارد، از ضعف های آن بیشتر رنج می برد.
*
بالاتر از میهن هم چیزی است و آن وجدان انسانی است.
*
پشیمان بودن یعنی به عقب بازگشتن. چه در خوبی و چه در بدی باید پیوسته پیش رفت.
*
نسلی سر بر می آورد که بیشتر خواهان عمل بود تا فهمیدن، بیشتر تشنه ی تملک بود تا دریافت حقیقت.نسلی که می خواست زنده باشد، می خواست زندگی را، اگر چه به بهای دروغ، به تصرف در آورد. دروغ غرور، غرور از همه رنگ: غرور نژادی، غرور طبقاتی، غرور دین، غرور فرهنگ و هنر
*
کسی که خوب دوست می دارد، دیگر بیش و کم نمی شناسد، خود را به تمامی در راه همه ی کسانی که دوست می دارد ایثار می کند.
*
مگر درختان نیازی به گلدان دارند تا ریشه بدوانند؟ زمین در دسترس همه است. ریشه های خودت را در آن فرو کن. قوانین خاص خودت را پیدا کن. در خود جستجو کن.

هیچ نظری موجود نیست: