۷.۸.۰۳

از اسطوره تا تاریخ مهرداد بهار

 yousefinaele, [10/20/2024 8:23 PM]

علت بی توجهی به رستم در متون پهلوی زرتشتی چیست؟

 رستم بدون هیچ تردید، شخصیتی است متعلق به عصر بعد از اوستا و متعلق به سیستان. شکل گرفتن روایات رستم و زال و تحول آنها در محیطی فارغ از تعصبات زردشتی، چه اوستایی و چه ساسانی پدید آمده است و بدین ترتیب نشانی جدی از آن در بندهش نیست. البته مدارکی از دوره ی اسلامی داریم که نشان می دهد در اواخر دوره ساسانی و اوایل اسلام رستم را در غرب ایران می شناخته اند، یعنی افسانه ها و داستان های مربوط به رستم در نجد ایران گسترش عظیم داشته است. ولی در متون زرتشی این دوره که مرکز قدرت و نفوذ ان در فارس است، از او صحبتی جدی نمی شود و علت آن باید این باشد که زرتشتی ها در دوره ی ساسانی همچنان سنت مقدس اوستا را دنبال می کنند. بنابراین رستم در این میان مقدس نیست چون در اوستا شکل نگرفته و گرشاسب مقدس است چون اصلی اوستایی دارد. 

**

ما بیهوده گمان می کنیم که تاریخ ما با هخامنشی ها و مادها شروع می شود. ۲۰۰۰سال پیش از هخامنشی ها دولت عیلام را داریم که در بخش عظیمی از ایران حاکم بوده اند و آثارش در بخش های عظیمی از ایران پراکنده است، اگر شما به ایذه یا به چغازنبیل در شوش بروید بسیاری از نقش های روی سنگ را می بینید که متعلق به عیلامی ها و درخشان است. 

**

سیاوش در واقع یک ایزد نباتی است که وقتی کشته می شود از خونش برگ سیاوشان سبز می شود، بعد سرسبز می شود. اسمش هم به معنی مرد سیاه است. به آنها می گفتند مرد سیاه چون می مردند و دوباره زنده می شدند. این سیاه رنگ بودن دلیل بازگشت از جهان مردگان است. برای آوردن باران و برکت. این واقعه در ایران اول سال اتفاق می افتد در عیدنوروز و بازمانده اش حاجی فیروز است که ما با صورت سیاه در نوروز داریم. جامه ی سرخشان هم محتملا نماد زندگی و خون مجدد است. این سرخی و سیاهی مرگ و حیات را در کنار هم بیان می کند.  

مصاحبه با مهرداد بهار

https://t.me/nellynevesht/4837


yousefinaele, [10/22/2024 8:45 PM]

در کنعان خبر از ایزدی داریم به اسم آدونیس که یونانی ها به آن ادونیس می گویند و جز مجموعه خدایان یونانی در آمده است‌. ادونیس کشته می شود، در مرگش درخت مورد حمل می کنند. در سالگرد مرگ او سبزه سبز می کنند که یادآور سبزه سبز کردن نوروز ماست. بعد از روز سیزدهم (که در ایران به صورت سیزده به در داریم می دانید که سبزه را به آب می اندازیم یا از خانه بیرون می بریم) عین این کار را هر سال برای ادونیس می کردند. ببینید سنت های نوروزی ما چقدر کهنه است. در آسیای غربی دوهزار سال پیش از آنکه آریایی ها به این منطقه بیایند، عید نوروز با همین تشریفات وجود داشته است. این یک عید هند و اروپایی یا هند و ایرانی نیست. این یک عید بومی و قدیم آسیای غربی است که به اول بهار افتاده است. در قدیم این مراسم در اول تابستان بود.

***

بن مایه ی تخت جمشید مسئله ی عید برکت است. تخت جمشید پایتخت نیست بلکه یک مرکز روحانی و برکت بخشی مراسم نوروزی است. 

**

روستایی کنار کویر گفت: تو پسر ملک الشعرای هستی؟ گفتم بله. شروع کرد به شعری از بابای ما خواندن. اصلا شگفت زده ی این جهان زیبایم که یارو کنار کویر، در آن بدبختی که باید جان بکند، کار بکند، راجع به بابای ما هم اطلاعی دارد، با فرهنگ است. 

**

جشن مهرگان به اندازه نوروز عظیم بوده ولی متاسفانه از بین رفته است. نوروز را هم خیلی اسلامی اش کرده اند. در هر ماهی یک روز جشن وجود داشته این ها همه از بین رفته است. متاسفانه جشن های ما محدود شده، مردم آسیای غربی اصولا مثل اینکه به عزا و گریستن بیشتر علاقمندند و جز سنت هایشان است. 

**

با دعا و تهدید کردن نظام ما مرتب نمی شود. ذهن کشش علمی ندارد، عادت کرده به کشش اسطوره ای و وقت می گیرد تا این جامعه از درون جهان ذهنی اش بیرون بیاید. امروز علم بارها این تخیلات و افسانه ها را عظیم تر در کائنات می بیند. 

**

چرا نوروز را به جمشید نسبت می دهند؟ مثلا به فریدون یا شهریار دیگر نسبت نمی دهند؟

چون جمشید محبوب ترین چهره ی پیش از اسلام است. از دوره ی او خاطره ی خوشی بر اذهان مردم آن بازمانده بود. حتی چینی ها هم جمشید را به نحوی ستایش می کنند. چینی ها به او یَم می گویند و مجسمه هایی برایش ساخته اند‌.

**

باستان‌شناسی درباره نجد ایران به این نتیجه می رسد که تمدن از زاگرس در غرب به تدریج به شرق ایران می رود. یعنی تمدن از دوره ای پیش از تاریخ گله داری و کشاورزی در زاگرس ایجاد می شود. این وقایع زمانی رخ می دهد که هنوز آرییان پایشان به این منطقه نرسیده بود. 

**

سنت های سلطنت در ایران به احتمال زیاد از آشوری ها به مادها و سپس از طریق آنان و عیلامیان به هخامنشیان می رسد. بعدها سلطنت رومی تقلیدی از ایرانی و مصری است.




فرق عمده ی اسطوره و حماسه در زمان است. 

اسطوره به زمان ازلی بر می گردد و می گوید که خدایان در ازل چه کرده اند، چگونه جهان را ساخته اند، چگونه با نیروهای شر جنگیده اند، چگونه قدرت خدایی را بر هستی مسلط کرده اند و بعد از زندگی و حوادث زندگی ایشان می گوید. اما بر عکس در حماسه ها به مسائل ازلی نمی رسیم. حماسه راجع به هزارها سال پیش صحبت می کند اما درباره ی زمان ازلی یا ابتدای جهان چیزی نمی گوید. شخصیت هایش هم خدایان نیستند، این شخصیت ها شاه و پهلوان هستند. حماسه با عوام الناس ارتباط زیادی ندارد و علاقه ای نشان نمی دهد بیشتر به پهلوانان و پادشاهان می پردازد. 

***

دوشن گیمن می گوید: فکر زردشت اولین غروب خدایان است. زردشت یکی از عوامل درخشان در سقوط خدایان ابتدایی است. زردشت هرگز نمی گوید بروید ریاضت بکشید یا قربانی کنید تا به بهشت بروید. او می گوید باید اندیشه نیک و گفتار نیک داشت. 


کتاب از اسطوره تا تاریخ مهرداد بهار

هیچ نظری موجود نیست: