۵.۸.۰۲

دیوان همام تبریزی

 می نویسم پیش جانان نامه ای 

کاشکی من نامه ی خود بودمی

***

بینی ات پیش کون خر بهتر /زان که گوش تو نزد مردم خر 


چیست دولت صحبت صاحبدلان دریافتن

یا حضور دوستان مهربان دریافتن

**

گل ها چو مرا دیدند فریاد برآوردند

کان گل که تو می خواهی اینجا نتوان دیدن

**

چنین که حسن تو آوازه در جهان افکند

که التفات نماید به قصه ی لیلی

**

هر که جز یار صحبتش بار است

**

مغرور عشوه های جهانی و بی خبر

کاین غول را چه خون عزیزان به گردن است

***

روی ها را همه دارند ز زیبایی دوست

دوست دارم سبب روی تو زیبایی را

**

گل که در ملک چمن مملکت خوبی داشت

شد ز روی تو خجل بر سر عزم سفر است

**

پروانه چون بسوزد آخر خلاص یابد

بیچاره آن که دائم می سوزد و نمیرد

**

نتوان چشم کسی بست که در وی منگر

رایگان است نظر جمله جهان می نگرند

***

خجلم زان که فرود آمده ای در دل تنگ

چیست این منزل ویرانه که جای تو بود

***

به تن غایب آمد به جان حاضر است.

دیوان همام تبریزی

هیچ نظری موجود نیست: