۹.۱۲.۰۱

هنر رمان ناصر ایرانی

ارسطو می گفت: هدف هر هنری و هر رشته ی آموزشی آن است که چیزی را کامل کند که طبیعت نیمه تمام گذاشته است. هر گاه طبیعت از عهده ی چیزی بر نیاید هنر کار را تمام می کند یا بخش های مفقود را باز می آفریند. 

***

جوزف کنراد گفت: هنرمند، و از جمله هنرمند داستان نویس به آن بخش از سرشت ما توسل می جوید که به دلیل شرایط ستیزه وار هستی، ناگزیر دور از چشم در محفظه ی خصیصه هایی سخت تر و مقاوم تر نگهداری می شود. صدای هنرمند کوتاهتر ولی عمیق تر، گنگ تر ولی برانگیزاننده تر است و زودتر فراموش می شود اما تاثیرش تا ابد باقی می ماند. 

***

در میان شکل های داستانی تنها رمان است که تجربه های فردی خاص را با تمام وجود به تصویر می کشد. شکل های داستانی دیگر چنین تجربه هایی را به تصویر می کشند اما به ندرت!

***

در جامعه ی ما در مدرسه که هیچ حتی پدر و مادران از آموزش چیستی عشق و روابط عاشقانه به فرزندانشان خودداری می ورزند و به این ترتیب آنان را در مظان انواع خطرهای ناشی از نادانی و آموزش های غلط و انحرافی قرار می دهند. 

***

رمان بیش از هر نوع ادبی و هنری دیگری می تواند از خصوصی ترین تجربه ی انسان که زندگی جنسی او باشد سخن بگوید. اما تئاتر و سینما گروهی تولید می شوند و حجب و حیای تماشاگران و بازیگران و عوامل تولید دستشان را می بندد

**

سبک اصیل و خوب آن است که از سر نیاز پدید آمده باشد. سبک های فخرفروشانه فاقد این ویژگی اند. چنین سبک هایی به رمان لطمه می زنند. به همین دلیل است که تامس هاردی می گوید نباید بیش از حد صاحب سبک بود. بیش از حد صاحب سبک بودن یعنی ادا و اطوار زبانی در آوردن، زبان نامتناسب اختیار کردن. 

***

نویسنده نباید به شخصه در جهان داستانش حضور داشته باشد. گوستاور فلوبر می گوید نویسنده در اثرش باید همچون خداوند باشد که در جهانی که آفریده همه جا حاضر است و هیچ جا مرئی نیست. 

***

رمان نویس پته ی دوروبری هایش را روی آب می ریزد. رمان نویس تاجایی که به دوروبری هایش مربوط است، انسانی است خطرناک و شاید بی رحم تر از دانشمند.منتقدان ادبی تا کنون بسیاری از اشخاص واقعی را که الگوی رمان نویسان در آفرینش شخصیت ها بوده اند کشف کرده اند.

هیچ نظری موجود نیست: