۱۹.۸.۰۱

دیوان خوشدل تهرانی

 به دام عنکبوت افتادچون غافل مگس، گفتا/ فغان از گوشه گیری ها و داد از خرقه پوشی ها

***

می شود آیینه گر یک رو نمایی شیشه را

***

با همه بشکستگی داری عجب دلبستگی/ همچو آن دندان که فاسد گشت و دارد ریشه را

**

کرم ابریشم به جز مردن چه سودش از حریر/ کارگر کی می شود از دسترنجش کامیاب

***

زنده از آثار خود دانشور است از بعد مرگ/ نام گل را زنده دارد از پس مردن گلاب

***

کمرم گرچه بود خم جگرم چون شیر است/ این عصائیست که در داخل آن شمشیر است.

پی نوشت: چقدر زیبا سالخوردگان را به تصویر می کشد.

***

دانه ی انگور در زندان خم گردد شراب/ رشنان را بیمی از تاریک زندان تو نیست

**

نخ اگر راست شد از دیده ی سوزن گذرد

***

جبران عقل کوتهشان تا مگر شود/زهاد راست جامه و دامن بلندتر

***

با دم گرمی که دارم در دلش جا می کنم/ آتشم هر جا بیافتم جای خود وا می کنم. 

***

دردا هنر به بی هنران عرضه داده ام/ آیینه را برابر کوران نهاده ام

***

برای آنکه بت ها زنده مانند/ هزاران دختر زیبا بمیرند

***

تفو بر آن سیه پوشیدن تو/ به آیین ستم کوشیدن تو

***

ز بی پیوندی اش بی درد شد دندان مصنوعی/ که این دلبستگی ها موجب رنج و بلا گردد


هیچ نظری موجود نیست: