۱۳.۷.۰۱

زوربای یونانی

 چگونه گل در کود و کثافت ریشه می دواند و می روید؟ فرض که کود و کثافت همان آدم است و گل همان آزادی

**

این چه رمزی است؟ زن چه موجودی است؟ و چرا ما را وا می دارد که سر ب طرف او برگردانیم؟ من از تو می پرسم که آخر این چیست؟

**

امروز وقتی می بینم که اعضای همان انجمن دوستان تبدیل به پزشکان قلابی، وکلای بی ارزش، عطار و بقال، سیاستمداران ناقلا و روزنامه نگاران حقیر شده اند دلم پر می شود. ظاهرا آب و هوای این سرزمین خشک و ناسازگار است که گران بها ترین بذرها در آن نمی رویند یا در انبوه خار و خس خفه می شوند. 

**

انسان یک جانور وحشی است. اگر با او بد رفتار کنی او به تو احترام می گذارد و از تو می ترسد. اگر با او خوب رفتار کنی چشم هایت را در می آورد!

**

چرا باید از او کینه به دل بگیرم؟ تو هرچه دلت می خواهد می توانی بگویی ولی زن چیز دیگری است. زن بشر نیست. پس چرا از او کینه به دل بگیرم؟ تمام قوانین شرعی و عرفی درباره ی او اشتباه قضاوت کرده اند.  آنها نمی بایست با زن چنین رفتاری را بکنند.

**

هنر نوعی دخول جادویی روح در جسم است.

**

بخت کور است و می نمی داند به کجا می رود. در راه به عابران تنه می زند و به روی هر که افتاد به او می گویند خوشبخت. 

هیچ نظری موجود نیست: