۱۸.۷.۰۱

احسان طبری شعرها و ترجمه های منتشر نشده

 دور تملق، عصر جاسوسی

زمان پستی روح انسان بود.

پاسبان بر عقل سلطنت می کرد/چکمه بر فرق انسان ها جا داشت

شرافت خلق، حمیت او/ در پس میله ی زندان ماوا داشت

**

در این صحرای پرخاشاک و پر خس/به داغ خویش تنهاییم و بی کس

**

چون ندانی که اگر خَشمْ بِرویَد روزی

رویِ این دشتِ بزرگ،

گُلِ آن نیست گُلی، که دِرُو بتوان کرد

**

بِگِری، ولی مَگُذار!

بِمیر، ولی فَنا نَشو!

بِسوز، ولی روشن ساز!

**

آری خودِ اوست، خودِ اوست!

یک مُعَلّم،

انسانی از میانِ انسانها

کسی که دهرمان بود

ولی لحظه ای به دهرمانیِ خود نمیاندیشید

**

لَعن بَر دروغ!

دروغِ زَراَندود، دروغِ ریاکار، دروغِ زوُرمَند!

دروغِ راستنما وُ گمراهساز!

دروغِ مُجهّز به سِکّه و سَرنیزه!

**

در پیروزی یا شکست با توایم اِی حقیقت!

زیرا شِکست با تو فَضیلت، وُ فَتح با تو عَدالت است

**

عَدالت را دردستهای پینه بسته می پرستیم

**

و این اَبرها از کوهها سَنگینتَرَند

و هنوز یکی نَگذشته،

انبوههای سیاه تَر پَدید میشود

***

هزاران سال است که خَلقی تار وُ پودِ قالی را گِرِه میزند

مانند همیشه با کوشایی وُ شَکیبایی

و این بافتِ گِرانْبها از خونِ اوست وُ سِرِشکاش

و بدینسان روحِ بافنده در تار وُ پودِ قالی بادی است

و این بافندگان گاه کمتر از سَگانِ کارفرمایانِ خویش عُمر کردند

ولی قالیِ دستْبافِ آنان بسیار دیرتر از بافندگانِ خود بادی بود.


لِرین دیتر دِهم 

***

با اینحال بُگذار هرکس ضَربِ دِشنِه را بر تو فُرود آوَرَد

زیرا روح را هیچ دِشنِهای نتواند کُشت.

سِر والتر رِلای

***

ولی من، افتخارِ خویش را تنها

به راهِ خَل میجوُیَم


آگوستینو نتو

***

وآن چه به من یاری رسانَد که رَنج بِبَرَم

پابلو نرودا

ترجمه احسان طبری کتاب شعرهای منتشر نشده

هیچ نظری موجود نیست: