دور تملق، عصر جاسوسی
زمان پستی روح انسان بود.
پاسبان بر عقل سلطنت می کرد/چکمه بر فرق انسان ها جا داشت
شرافت خلق، حمیت او/ در پس میله ی زندان ماوا داشت
**
در این صحرای پرخاشاک و پر خس/به داغ خویش تنهاییم و بی کس
**
چون ندانی که اگر خَشمْ بِرویَد روزی
رویِ این دشتِ بزرگ،
گُلِ آن نیست گُلی، که دِرُو بتوان کرد
**
بِگِری، ولی مَگُذار!
بِمیر، ولی فَنا نَشو!
بِسوز، ولی روشن ساز!
**
آری خودِ اوست، خودِ اوست!
یک مُعَلّم،
انسانی از میانِ انسانها
کسی که دهرمان بود
ولی لحظه ای به دهرمانیِ خود نمیاندیشید
**
لَعن بَر دروغ!
دروغِ زَراَندود، دروغِ ریاکار، دروغِ زوُرمَند!
دروغِ راستنما وُ گمراهساز!
دروغِ مُجهّز به سِکّه و سَرنیزه!
**
در پیروزی یا شکست با توایم اِی حقیقت!
زیرا شِکست با تو فَضیلت، وُ فَتح با تو عَدالت است
**
عَدالت را دردستهای پینه بسته می پرستیم
**
و این اَبرها از کوهها سَنگینتَرَند
و هنوز یکی نَگذشته،
انبوههای سیاه تَر پَدید میشود
***
هزاران سال است که خَلقی تار وُ پودِ قالی را گِرِه میزند
مانند همیشه با کوشایی وُ شَکیبایی
و این بافتِ گِرانْبها از خونِ اوست وُ سِرِشکاش
و بدینسان روحِ بافنده در تار وُ پودِ قالی بادی است
و این بافندگان گاه کمتر از سَگانِ کارفرمایانِ خویش عُمر کردند
ولی قالیِ دستْبافِ آنان بسیار دیرتر از بافندگانِ خود بادی بود.
لِرین دیتر دِهم
***
با اینحال بُگذار هرکس ضَربِ دِشنِه را بر تو فُرود آوَرَد
زیرا روح را هیچ دِشنِهای نتواند کُشت.
سِر والتر رِلای
***
ولی من، افتخارِ خویش را تنها
به راهِ خَل میجوُیَم
آگوستینو نتو
***
وآن چه به من یاری رسانَد که رَنج بِبَرَم
پابلو نرودا
ترجمه احسان طبری کتاب شعرهای منتشر نشده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر