۲۹.۷.۰۱

نافرمانی مدنی هنری دیوید ثورو

 اقدامات فردی در نهایت به آموزش افکار عمومی در دراز مدت منجر می شود و این خود دستاوردی کم ارزش نیست، چرا که آموزش، در واقع خود سیاست است. 

**

انسان در برابر حکومتی که بی عدالتی را رسمیت می بخشد مسئول و متعهد نیست. وجدان، برتر از مصلحت قانون و حکومت اکثریت است. 

**

خردمندانه نیست که به قانون همان احترامی را بگذاریم که به حقیقت و راستی.

**

توده های آدمیان به این ترتیب است که به حکومت خدمت می کنند نه به منزله ی انسان بلکه: با جسم شان بیشتر به عنوان ماشین، به خدمت حکومت در می آیند. این آدمیان همان نفرات ارتش مستقر رسمی و شبه نظامیان، زندان بانان و از این قماشند.  در بیشتر موارد در اینان اثری از تمرینی آزادانهچه در زمینه قضاوت یا احساس اخلاقی به چشم نمی آید، بلکه خود را تا سطحی پست کاهش می دهند. ارزش اینان فقط هم ارز اسبان و سگان است. همین انسان هایند که معمولا شهروند خوب به شما می آیند!

**

خردمند، تنها هنگامی مفید است که انسان باقی بماند.

خردمند، "راستی" را به دست بخت و اقبال نمی سپارد.

**

هر انسانی که درست کارتر از همسایگانش باشد اکثریتی تک نفره را تشکیل داده است. 

**

ما فقط عاشق صحبت کردن از خوبی هستیم! ماموریت ما سخن گفتن از آن است نه عمل به آن! 

**

اقلیت وقتی که خودش را با اکثریت مطابقت دهد، بی خاصیت است و حتی اقلیت هم نیست. اما هنگامی که با تمام قوا مانع ادامه ی کار می گردد مقاومت ناپذیر می شود. 

**

چون دستشان به اندیشه ی من نمی رسید، به نتیجه رسیده بودند که کالبدم را مجازات کنند 

**

 فهمیدم مردمی که بین شان زندگی کردم دوستی شان برای روزهای خوشی است. مردم به طور عام در فداکاری هایشان برای بشریت دست به هیچ خطری نمی زنند، حتی در حد اموالشان. در نهایت اینکه خیلی هم شریف نیستند و امیدوارند با کمک برخی مراسم مذهبی ظاهری، قدری نماز، روزه، دعا و پرسه زدن گهگاهی در یک مسیر سرراست، بی خطر اما بی فایده، روح خود را نجات بخشند. 

**

حقیقت، همیشه خود را با خودش سازگار و یک دست می کند، از خود الگو می گیرید و علاقه ای به کشف و افشای عدالتی ندارد که ممکن است با بی عدالتی سازش کرده باشد. 

**

نوابغ در تاریخ جهان نادرند و خطیبان، سیاستمداران و فصحا هزاران هزار.

هیچ نظری موجود نیست: