۹.۵.۰۱

مرگ و دیگر هیچ یادداشت های کیارستمی

 با آنکه چهره ی من عوارضی دارد که سالخورده می نماید. به خاطر داشته باش که به سن تو نیز از این بهتر نخواهد بود. زمان از توهین به قشنگترین اشیا لذت می برد. و همچنان که پیشانی مرا شخم زده است گل های سرخ تو را نیز پژمرده خواهد کرد. در نسلی که بعد می آید تو نیز مثل من اعتباری انداک خواهی داشت. 

**

عشق در سن من چنان ناشایست می نماید که آن را از وجودی که مرا به آن مبتلا کرده است پنهان می دارم. عشق برای مردانی چون من هرگز قابل بخشایش نیست. انسان با یک خرد سنجی کوتاه برای چنین عواطفی از خود بیزار می شود. انسان از اینکه به چنین عواطفی گرفتار شده از خود متنفر می شود. این بیماری که انسان جسارت اعتراف به ان را ندارد، پنهان کردنش سخت تر از تحمل رنج آن است.  

**

خودکشی هم مفهوم خود را از دست داده است. مثل اینکه اشخاص ناتوان از زندگی کردن و مردن خود را به خوابی طولانی فرو می برند. انگار خودکشی دیگر راه آزاری نیست. بلکه بالشت تنبلی است. مثل اینکه خودکشی را باید از نو کشف کرد. 

**

خودکشی باید آخرین عمل انسان باشد که نشان می دهد او کنترل زندگی خویش را دارد. مرگ نباید ما را غافل گیر کند. انگار هنوز به بلوغ نرسیده ایم باید به ملاقات مرگ رفت. 

**

با اینکه گل ها را دوست داریم خواهند مرد

با اینکه علف های هرز را دوست نداریم رشد خواهند کرد. 

**

وقتی دلیلی برای زندگی کردن ندارم، چطوری می توانم دلیلی برای مرگ برای مردن پیدا کنم

**

با احساس عمیق باید مثل وان آب سرد رفتار کرد

به سرعت وارد آن شد و به سرعت از آن خارج شد.

*8

چینی ها می گویند کوتاه ترین راه برای شناخت خویشتن مسیری است که باید در طول آن از تمام دنیا عبور کرد. 

**

چه عذابی است که انسان عاشق موجودی زیبا باشد و بداند که در میان گروه رقیبان کمترین انسان دوست داشتنی است. 

**

زندگی کلاهبرداری درخشانی است که تنها ساده لوحان آن را باور می کنند که ممکن است فرداهای بهتری هم باشد. تا آنجا که به من مربوط است من این زندگی را با همان رضایت خاطری ترک می کنم که از یک اتاق پر از دود. 

**

کارگران مرگ خستگی ناپذیر در وجود ما مشغول به کارند و ما موجودات بینوا به دنبال بلوغی می رویم که هرگز به ان نمی رسیم. 

**

در مورد مرگ نه تجربه و نه دانش وجود ندارد به قول یونسکو هر یک از ما اولین کسی است که میمیرد. 

**

من می خواهم با مرگ خودم بمیرم نه با مرگ پزشکی. خودکشی یکی از راه های استقلال است که به همین دلیل همه ی فکرها از ان متنفرند. 

**

در اعتقاداتم هوسبازم یک حرمسرا اعتقاد دارم. 

**

مالکیت توهمی بیش نیست و لذت های حسی نمی توانند با لذت های خیال برابری کنند. 

**

سالخوردگان زشتی و کراهت آینده چهره ی ما را به نمایش می گذارند برای همین نفرت انگیزند. 

**

کهنسالی مورد احترام است اما دوست داشتنی نیست. بشر هرگز آرزوی عمر بی مرگ نکرده است. 

آرزوی طولانی شدن عمر به بهای بی حرمتی های فراوان آن می ارزد؟

**

افلاطون: به تیزبینی چشم جان وقتی افزوده می شود که که از توانایی چشم تن کاسته شود. 

هیچ نظری موجود نیست: