۱۴.۱.۰۱

آوازخوان خون گزیده شعر معاصر عرب کتاب دوم

 من فقیرم اما قلبی دارم بزرگ

قلبی که دوست می دارد 

قلبی که می ماند.

**

شکستم را در گوش ظلمت دفن کردم. 

**

ای کاش تاریخم را با داس می نوشتم

و زندگی ام را باچکش

**

من از مرگ برگشته ام 

که زنده بمانم

**

من نماینده ی زخمی هستم  که سازشکار نیست

ضربه ی دژخیم به من آموخت

که بر زخمم قدم بردارم

و بروم باز بروم و مقاومت کنم

**

تو در زندانت بزرگتر از زندان بانی

**

زمان نمی گندند 

بلکه افراد می گندند

***

نیست راه خلاص

بگذار تیرها سخن بگویند

برای مهاجم غاصب

**

به نام گمنامانی که بی کفن مردند

به دور از وسوسه ی نام و افتخار

به دار آویختگان

تبعید شدگان

شکست خوردگان

ستم دیدگان

برای چشم های آزادی

**

ماه، دختر کوری را دوست می دارد

در محله های فقیر سیاهش

چون که ایمان دارد به سحرگاهان و به انسان

هیچ نظری موجود نیست: