۱۲.۹.۰۰

درخشش های تیره آرامش دوستدار

 هیچ منطقی حکم نمی کند که این یا آن جامعه به قیاس واکنش های اندامی و ارگانیک بتواند از زهری که در آن تولید یا تزریق شده پادزهر بسازد، به ویزه جامعه ای که سراسر عمر فرهنگی اش را در مسمومیت دینی سپری کرده و در اعتیاد به آن می زیسته است. فقط آدم خوش باور یا شیاد خیال می کند تبدیل نام صدیقه به آتوسا یا رجبعلی به خشایار ماهیتی را تغییر می دهد یا دهاتی به شهر امده یا شهری به اروپا رسیده پس از چند سال به ترتیب شهری و اروپایی می شوند. 

**

می توان آدم عادی را آدم روزمره خواند و نتیجه گرفت که آدم روزمره آن است که خارج از میدان نفوذهای حاضر و نفوذهای محیط بر زندگانی اش نمی داندو نمی اندیشد. فقط آدم روزمره است که مجال برای موفقیت های فکری به خودش نمی دهد

**

فرهنگ ما در پیشوایی و پیروی شکل گرفته است. 

**

آموختن جدی در سنت اصیل فرهنگی ما و در دنباله کنونی اش جز انباشتن هر چه بیشتر ذهن از معلومات و محفوظات نبوده است. هر که دایرت المعارف تر باشد برای ما داناتر هست. در واقع ما آنقدر فاضل و علامه داشته ای که اندیشیدن برایمان ناشناخته مانده است. 

**

جامعه ی ما جامعه ای است که به اندازه ی باسوادهایش روشنفکر دارد. روشنفکری اش به اندازه ی سوادش است!

هیچ نظری موجود نیست: