۲۲.۵.۰۰

عشق این خرد برتر اسماعیل خویی

 چون صدف لب ندرانیم که گوهر داریم

بحر را هیچ نیازی به در افشانی نیست.

**

گفتِ منی ای تو زبان دلم

***

شان منی شان منی شان منی

تو همه جا همچو یقین با منی.

**

آسان کن سختی بودن مرا:

ای تو به هر سختی، آسانِ من 

**

بخشایش از لطایف اسرار دلبری ست

ما گر کنیم بد، تو به کردار ما مکن 

***

من آبشارم و سنگ است و صخره بستر من. 

**

چه باک آیینه ام را گر ندید از دستتان جز سنگ

بلورم من، ولی آبم: بلور بی شکستم من.

دلِ آبم: نیازردم ز سنگی کز شما خوردم.

**

زمانه سنگ تو از سنگ باز نشناسد

عقیق نادره ی من! همان به معدن باش.

**

خورشید جهانی نه یکی شمع شبستان

چون از تو بخواهم که به کس رخ ننمایی


هیچ نظری موجود نیست: