۱۵.۱۰.۹۹

روزنگاشت - خانواده اینفوییست

تو خونواده ما خوندن کاتالوگ هر چیز بی اهمیت هم مراسم داره چه برسه که دارو باشه. مامانم یک کارتون خیلی بزرگ داره که همه کاتالوگ ها رو اونجا نگه می داره اما من هیچ علاقه ای نه تنها به خوندن این کاتالوگ ها ندارم بلکه تاریخ انقضای هیچ چیز هم واسم آنچنان اهمیت نداره که هر دقیقه نگاهش کنم اگر دارو باشه شاید یک بار نگاه کنم نه هر هفته یا هر ماه. برادرهام و مادرم و پدرم از علاقمندان به خواندن کاتالوگ دارو ها و همه چیز هستن. یک بار بابام گفت نائله بیا اینو بخون چی نوشته. کاغذ دارو به اندازه ی نصف فرش پهنا داشت و من فقط ساید افکت رو خوندم و بهش گفتم اون گفت همین؟ گفتم بقیه اش فرمول شیمیایی درست کردن دارو هست و دونستنش به درد من و شما نمی خوره مامانم روشو کرد اونور و از کلک زدن من می خندید بابام کاغذ رو از دستم کشید و گفت برو نه تو هم یادگرفتی من رو خر کنی. بعد داد برادرم و ریز ریز جزییات دارو رو براش توضیح داد. مامانم کاتالوگ سر دوش و وسایل اشپزخونه رو هم نگه می داره حتی وسایلی که بیرون ریخته شده بهش گفتم ما یخچال رو عوض کردیم دفترچه اش رو می خوای برا آخر سال تو متحان نهایی میاد از توش؟ مامانم گفت شاید یه چیزایی توش نوشته که به درد یخچال بعدی بخوره تو هم فقط بلدی من رو مسخره کنی.  بعد همه رو  برداشت گذاشت تو مشما. دیروز کتاب می خوندم دیدم یه چیز از پهنا اومد جلو صورتم مامانم گفت: رو سر دوش و ببین مال کجا هست جاپونیه؟ اخه ما خیلی جاپونوفیل هستیم گفتم ایتالی هست. یه چند تا نفرین به چین داد و گفت اونطرفش هم بخون. خانواده من در هر صورت به وسایل به اسم چین فحش می دن حتی اگه چینی نباشه می گن چینی ها چون اعتبار وسایلشون تو کل دنیا خدشه دار شده مارک کشورهای دیگه روش می زنن تا بیشتر فروش بره مثل زعفران خودمون. گفتم بابا این مارک هست هیچی ننوشته گفت باشه تو هم. وقتی دورهمی خانوادگی داریم هر کدوم از این سه نفر بخشی از وظیفه توزیع اطلاعات رو بر عهده دارند. برادرهای من اگر دکتر می شدن از بهترین دکترهای قرن می شدن اونقد که علاقه و استعداد دارن و تقریبا می دونن کدوم دارو برا چی خوبه و چی بده اما از بد روزگار هیچ کدام به مراد دل نرسیدند. برادر کوچکم مخصوص پیام بهداشتی در مورد هر چیز هست برادر بزرگم امار همه دکترهای تازه وارد کشور شده و همه ی کلینیک های افتتاح شده در سطح کشور رو داره و مدام از اون ها در مورد دکتر بعدی که وارد می شه تاریخ می گیره می گه بریم ببینیم این سبک پزشکیش چجوری هست. من بهش می گم رسپشن. برادر کوچکم نقش دیکشنری پزشکی رو داره. ازاینها که بگذریم وقتی با مادرم خرید می رم اون سر هر شلف می ایسته و به من می گه نائله اول تاریخ بعد روش رو بخون.  این وسواس باعث شده من تو خونه اصلا حوصله ی نگاه کردن به هیچ تاریخ رو نداشته باشم بارها شده ماست تاریخ گذشته و داروی تاریخ گذشته مصرف کردم و نمردم بعد که حوصله داشتم الکی نگاه سرسری انداختم دیدم اوه تاریخش چقد گذشته  وبرا حرص دادن خانواده بهشون گفتم و اونا هم این سرزنش رو علم یزید می کنن برا بی تفاوتی من. داشتم می گفتم یه بار انقدر مامانم کنار یه شلف ایستاد که همه داشتن از این توقف طولانی مدت تعجب می کردن گفتم همه دارن نگاهمون می کنن زشششششته مامانم گفت می خوام زشت باشه اصلا کی تو رو نگاه می کنه کی می فهمه من مادر توام که خجالت می کشی گفتم نگاه کن مامان اینا همه راحت هر چیز بر می دارن می اندازن تو سبد اما ما واس هر چیز داریم تخلیه اطلاعاتی می کنیم و این زجر آور هست گفت اونا پول باد اورده دارن براشون مهم نیس بی کیفیت بخرن بندازن دور. حالا تو پرانتز من مشکل شخصی خودم رو عرض می کنم تا بعد یه مراسم دیگه رو توضیح بدم( وقتی چرخ خرید رو حمل می کنم انگار یک سوسک بالدار داره زور می زنه از رو باند بلند شه و پرواز کنه دو تا ارنج از هم فاصله می دم و چرخش به سوی جلو این وسط کسانی که صدمه می بینند یک سری لنبرهای سرگردان هستن که سر راه من قرار گرفتند بعد هی به مامانم می گم سرشو بگیر اونور داره کج می شه همه بر می گردن و با فحش نگاهمون می کنن. مامانم می گه دخترای مردم زور بازو دارن تو وسایل ورزشی بلند نمی کنی نمی تونی گاری جلو ببری گفتم من که روزی یه ساعت پیاده روی می کنم گفت اون ورزش نیست بعد هر دفعه پیش روانپزشکم شکایتمو می کنه می گم خب برو دخترای مردم بیار تا گاری خرید رو پیش ببرن نگاه می کنم می بینم خانم ها، دخترا، مردا، زنا همه بستنی در دهن دارن می رن و کارگرهای مخصوص حمل، چرخ خرید رو راه می برن. گفتم مامان نگاه کن اینا زندگی می کنن ما هم زندگی می کنیم مامانم گفت من پول زیادی ندارم که بعد اینکه اونجا وسایلم رو اوردن پیش ماشین هر دفعه بهشون انعام بدم  و اگر ندم هم زشته زشت. بعد از اینکه از کلمه دختر مردم استفاده کرده بود پشیمون می شه و می خواد دلم رو به دست بیاره قربونم می ره و می خندم)  خرید که تموم می شه می اییم خونه باید تک تک اجناس رو چک کنیم اشتباه بهمون ننداخته باشن یا چیزی رو جا ننداخته باشیم که حسابم با کرام الکاتبین است. یه بار اشتباهی جای آب نبات یه جعبه پاکن خریده بودم که شکل آب نبات بود مامانم گفت اینم از دختر من! برادرم گفت شما شلف ها رو قاطی کردین یعنی؟ گفتم نخیر قسمت تخفیف ها همه چیز در هم گذاشتن منم فکر کردم آب نبات هست. مامانم گفت دختر گنده آب نبات می خواستی چکار گفتم حالا اشکال نداره من نقاشی می کنم استفاده می کنم نصفشم می دم بقیه خلاصه تا یه ماه سوژه خانواده بودم که فرق آب نبات با پاک کن رو نفهمیده بودم. 
اینفوییست: کسانی که طرفدار اطلاعات هستند.    

هیچ نظری موجود نیست: