۲۴.۹.۹۹

بخش هایی از سخنرانی آلبرکامو در خطابه ی نوبل

بخش هایی از سخنرانی آلبرکامو در خطابه ی نوبل 

امرسون چه خوب گفته است: اطاعت انسان از نبوغ خود، این برترین ایمان هاست.

***

رفته رفته هنرمند تنها شد. دست کم اگر هم وطنانش او را می شناختند از راه مطبوعات کثیر الانتشار و رادیو بود که از او تصویری راحت پذیر و ساده شده عرضه می داشتند.  هرچه هنر اختصاصی تر می شد آنچه ضروری بود مبتذل تر می گردید. کرورها آدمی می پنداشتند که فلان هنرمند بزرگ را می شناسند در حالیکه اطلاعاتشان درباره ی او که از روزنامه ها گرفته بودند این بود که در خانه چند قناری دارد، یا اگر همسر گرفته پس از شش ماه کارش به طلاق می کشد. امروزه بزرگ ترین شهرت ان است که نویسنده ای را تحسین یا تحقیر کنند بی انکه آثارش را بخوانند.

***

بالزاک: نبوغ به همه چیز شبیه است و هیچ چیز شبیه آن نیست.

***

هنرمند از تاریخ چیزی را بر می گزیند که خود می بیند یا خود در آن رنج می برد.


زیبایی نمی تواند در خدمت هیچ حزبی باشد. زیبایی چه در کوتاه مدت چه در دراز مدت، تنها در خدمت رنج یا آزادی مردمان است.

***

تنها آزادی است که آدمیان را از تنهایی نجات می بخشد


برای خوشبختی های حقیرمان متاسف باشیم

***

برای اینکه ارزشی یا فضیلتی در جامعه ریشه بگیرد، نباید درباره ی آن دروغ گفت یعنی باید بهایش را هربار که بتوانیم، بپردازیم

***

در حقیقت، عقل هیچگاه مانند زمانی که شادی بی خطر چند نفر انسان دوست ِ کتابخانه نشین بوده، در انحطاط نبوده است.

***

امرسون می گوید: هر دیواری دری است.  پس در جستجوی در و راه خروجی نباشیم مگر در دیواری که در برابرش زندگی می کنیم


https://t.me/nellynevesht

هیچ نظری موجود نیست: