۱۶.۱.۹۹

قانون و خشونت مجموعه مقالات سیاسی فلسفی

هانا آرنت: حقوق بشر جهانشمول و سلب ناشدنی صرفا ادعایی توخالی است. آدمی فقط تا آنجا انسان محسوب می شود که تبعه ی دولتی خاص باشد!
***
حاکم که واجد قدرتِ قانونیِ تعلیق اعتبار قانون است، قانونا خود را بیرون از قانون جای می دهد. این بدان معناست که پارادوکس حاکمیت می تواند به شکل زیر نیز صورت بندی گردد: قانون بیرون از خودش است! یا من شخص حاکم که بیرون از قانون ام، اعلام می کنم که هیچ چیز بیرون از قانون نیست
***
اقتدار اثبات می کند که برای خلق قانون نیازی به قانون ندارد. استثنا از قاعده جالب توجه تر است. قاعده هیچ چیز را مشخص نمی کند، استثنا همه چیز را مشخص می کند بلکه قاعده خود فقط از استثنا تغذیه می کند. تصمیم حاکم نشان می دهد که برای خلق قانون نیازی به قانون ندارد!
***
هزیود: هنگامی که به عدالت می پردازی خشونت را فراموش کن.
***
لئواشتراوس می گوید: قوانین باید بر آدمیان فرمانروایی کنند و نه آدمیان بر قانون. قصد او نه تصدیق حاکمیت قانون بر طبیعت بلکه تصدیق طبیعی بودن یا سرشت بری از خشونت ِ قانون است.
***
یک ملت خاص ناگزیر تا همیشه دوست یا دشمن یک ملت دیگر خواهد ماند. اساسا بی طرفی به لحاظ سیاسی نامعقول است. اگر بنا بود تنها بی طرفی در جهان چیره باشد و بس، آنگاه نه فقط جنگ بلکه خود بی طرفی نیز به پایان می آمد
گریزی از این نتیجه بندی ِ منطقیِ امر سیاسی در کار نیست. اگر دشمنیِ صلح طلبانه با جنگ آنقدر نیرومند بود که هواداران صلح را به جنگ بر ضد صلح ستیزان، به جنگی بر ضد جنگ می کشاند، باز هم ثابت می شد که صلح طلبی در حقیقت دارای نیرو و توان سیاسی است چون چندان قوت دارد که آدمیان را بر مبنای تمایز دوست و دشمن گروه بندی کند.
***
درخواست جدی از ادمیان برای اینکه دیگران را بکشند یا اماده ی کشته شدن باشند تا شاید بر اثر جان بازی یا جان فشانی شان تجارت و صنعت از بهر بازماندگان رونق یابد درخواستی ناجور و جنون آمیز است. کلاهبرداری اشکار است که از طرفی جنگ را به عنوان آدم کشی محکوم کنیم و بعد از افراد بخواهیم که در جنگ شرکت جویند ، بکشند  کشته شوند تا جهان دیگری روی جنگ را به خود نبیند.
***
پرودن: مصادره کردن کلمه ی بشریت، توسل جستن به اصطلاحی از این دست و در انحصار خویش در آوردن آن احتمالا آثار و عواقب نامترقب دارد، از جمله دشمن را از زمره ی بشریت خارج شمردن
***
جامعه ی بین الملل امکان وقوع جنگ ها را از بین نمی برددقیقا از آن روی که دولت ها را بر نمی اندازد. جامعه ی بین الملل امکان وقوع جنگ های تازه ای را پیش می آورد ، دستور جنگ های ائتلافی را صادر می کند، و با مشروعیت بخشیدن و مهر تایید نهادن بر برخی جنگ ها موانع بسیاری را از پیش پای جنگ ها بر می دارد.
***
هلموت پلنسر به درستی می گوید: هیچ فلسفه و هیچ انسان شناسی در کار نیست که ربطی به سیاست نداشته باشد یا فاقد هر گونه موضوعیت سیاسی باشد دقیقا همانگونه که هیچ سیاستِ فاقد موضوعیت فلسفی یا بی ارتباط با فلسفه وجود ندارد.
***
هگل می گوید: بورژوا انسانی است که خلا و پوچی سیاسی خود را با ثمرات حاصل از آزادی و رفاه و برخورداری اقتصادی و بالاتر از همه  به لطف امنیت تام مدر استفاده از آزادی و رفاه جبران می کند. او دلش می خواهد برای بقا نیازی به شجاعت نداشته باشد و از خطر هر گونه مرگ خشونت باری مصون ماند.
***
اگر چه خشونت پلیس معادل خشونتی در جهت اهداف قانونی است اما در عین حال صلاحیت آن را دارد که گستره ی خود این اهداف را به خواست خویش تعیین کند. افتضاح نهفته در چنین صلاحیت یا مرجعیتی از این واقعیت نشات می گیرد که در قالب این صلاحیت،  جدایی میان خشونت برسازنذه ی قانون و خشونت قانون تعلیق گردد!
خشونت پلیس خشونتی برسازنده ی قانون است چون کارکرد آن نه اشاعه ی قوانین بلکه تایید قانونی بودن هر حکمی است و در عین حال خشونتی حافظ قانون است چون خود در خدمت این اهداف و تحت اختیار آنها است.
***
خشونت پلیس بی شکل است درست همچون حضور ِ هیچ کجا به چنگ نیامدنی ، همه جا_ گستر و شبح گون ِ آن در حیات دولت های متمدن
***
اگر آگاهی مردمان نسبت به حضور پنهان خشونت در یک نهاد قانونی محو گردد، این نهاد اعتبار خود را از دست می دهد و رو به زوال می گذارد
***
دولت هیچ گونه مخالفتی را بر نمی تافت ترجیح می داد شهروندانش را از دست بدهد تا اینکه مردمانی را با دیدگاه های مختلف پناه دهد***
حق پناهندگی دچار همان سرنوشت حقوق بشر می شود که آن نیز هیچ گاه به قانون بدل نشد بلکه واجد هستی ای شبح گون و سایه وار بود که همچون دست آویزی در موارد استثنایی منفرد حضور داشت
***
این فقط شهرت است که پاسخی خواهد بود به این شکایت مکرر پناهندگان ِ همه ی اقشار اجتماعی: در اینجا هیچ کس نمی داند من کیستم. همانطور که یک سگ شناسنامه دار بخت بیشتری برای بقا دارد تا یک سگ ولگرد. بخت و فرصت های پناهنده ی مشهور نیز بیشتر می شود.
***
خشونت الهی راه را برای تمام جنایت های بشری باز می گذارد
***
اسلاوی ژیژک: فرافکنی تنش های درونی به بیرون به دولت پوپولیستی اجازه می دهد تا بر مشکلات درونی سرپوش بگذارد و تقصیر معایب و کمبودها را به گردن دشمن خارجی بگذارد و هر گونه مخالفت و نقد درونی و قانونی دولت را به عنوان پیروی از اجانب ساکت کند.
***
سیاست فقط زمانی اغاز می گردد که که طرد شدگانیکه عضو جامعه محسوب نمی شوند، نه در مقام یک بخش یا جز، بلکه به عنوان کل جامعه یا همان مردم، دولت را به چالش می کشند.

هیچ نظری موجود نیست: