۵.۹.۹۸

آینه های ناگهان قیصر امین پور

این روزها که می گذرد
هر روز در انتظار آمدنت هستم
اما با من بگو که آیا من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟
***
این آسیاب کهنه به نوبت نیست!
شاید همیشه نوبت ما فرداهاست!
***
قهر می کردم به شوق آشتی
***
نسل اعتراض انقراض یافت
***
اکنون که پا روی دل ما گذاشتید
پس دست بر دلم مگذارید و بگذرید
***
دیوارهای تو همه آیینه اند
آیینه های من همه دیوارند
***
آیین آینه خود را ندیدن است

هیچ نظری موجود نیست: