۷.۱۲.۹۷

روزها در راه جلد دوم شاهرخ مسکوب

زمان حال من مدت ندارد، چون آینده ندارد.
***
یکی را می کشند یا به کشتن می دهند و می گویند تریاکی بود و مرد و یکی را آیت الله می کنند تا وقتی جوانمرگ شد کمبود عزاداری نداشته باشیم. یکی را بر آری و شاهی دهی -یکی را به دریا به ماهی دهی
**
هنر در پیوند هماهنگ و انداموار آرمان است با واقعیت. این یکی تعالی می یابد، خود را بر می کشد تا به مرتبه ی آرمان برسد و از سوی دیگر آرمان در واقعیت تجلی می یابد. واقعیت آیینه ی ضد خود (آرمان)  و فرودگاه آن می شود به طوری که در همین واقعیت بی بهره از کمال و زیبایی، در این ابتذال پیاپی و روزمره بتوان به آرمان دست یافت و آن را زندگی کرد. به این ترتیب هنر فرار از واقعیت نیست، غایت آن است. غایت، بدون ارزش داوری یعنی نهایت واقعیت صرف نظر از زشت و زیبا، خوب یا بد یا هر ارزشِ به ویژه اخلاقی یا سیاسی دیگر .
***
هر چند که همگان توانایی دست یافتن به هنر را نداشته باشند، چون شکستن مرزهای بسته، تنگ نظر و حقیر واقعیت، کار همگان نیست و هر کوششی در این زمینه به پیروزی نمی رسد، همچنان که آرمان نیز چون متعالی است برای هماهنگ شدن و گنجیدن  در چهار دیوار واقعیت، مثل ورتر به شکست می رسد. شکست، سرشت هنر است، هنر به اصطلاح حافظ قطره ای محال اندیش است که می خواهد به تعبیر فردوسی ستاره را در سپهر و شب را در سیاهی به چنگ آورد. 

هیچ نظری موجود نیست: