۶.۵.۹۷

آتش بدون دود جلد چهارم نادرابراهیمی

برای آنکه بتوانی در خدمتِ مردم باشی، نه برای مردم، باید بتوانی با این مردم باشی. باید بتوانی سادگی شان، کم سوادی شان، بدزبانی شان، بوی تنشان، بوی دهانشان، بوی عرقشان، پینه ی دست هایشان و همه چیزشان را بخواهی، نه آنکه تحمل کنی، بخواهی! نه آنکه بخواهی حفظ شان کنی، بلکه بخواهی لمس شان کنی تا حذفشان کنی.
***
تجربه مطلقا به کار عاشق نمی آید. کسی که تجربه دارد قبل از هر چیز می داند که نباید عاشق بشود، تجربه عشق را باطل می کند. بنابراین تجربه کل زندگی را باطل می کند. عشق چیزی است یگانه و یکباره، اما تجربه یعنی تکرار، یعنی بیش از یکبار. عاشق شدن، شرط اولش بی تجربگی است.
***
فکر تصرف نباش فکر تغییر دادن باش
***
هرگز آبی که کدر است، رویش از ته آن آب خبر نمی دهد
***
خوشبختی فرد در گرو خوشبختی جماعت است. خوشبخت تنها وجود ندارد. خانواده ی خوشبخت هم وجود ندارد.
***
من هرگز از ملاها حقیقتی را نشنیده ام که اینبار شنیده باشم. اگر می خواهی ملای محبوب مردم باشی، باید به همه ی چیزهایی که محبوب مردم است اهمیت بدهی. نه فقط به دعا و روزه. زندگی که فقط قرآن و نماز نیست.
***
دوست داشتن خوب است، عشق اما عالی است.
دوست داشتن آرامش است، عشق غوغااست.
دوست داشتن دریاست
عشق، آتشفشانِ همیشه زنده ی روح.
***
دوستان و دشمنانم را من انتخاب نمی کنم، دوستان و دشمنانم مرا انتخاب می کنند
***
در مذهب من سودپرستی جرم است، سوداندیشی هم جرم.

هیچ نظری موجود نیست: