۲۴.۱۲.۹۶

عروسک و کوتوله مقالاتی در باب فلسفه زبان

لحظات گذشته عطش روایت شدن دارند هر لحظه ای از این گذشته ی منتظر، به امری نقل کردنی و بازگفتنی بدل می شود.
*
این وجود زبانی زبان، و نه محتواهای لفظی آن، است که مزهای زبان را تعیین می کند. انسان وجود معنوی خود را در زبان خویش همرسانی می کند. انسان با نامیدن اسم بر روی اشیا خود را همرسانی می کند.
*
ترجمه ی زبان چیزها به زبان انسان نه فقط نوعی ترجمه ی امر بی صدا به امر با صدا، بلکه همچنین ترجمه ی امر بی نام به نام است. از این رو این کار معادل ترجمه ی امری ناکامل به زبانی کامل تر است و لاجرم چیزی بدان می افزاید: معرفت.
*
نام گذاری شدن، حتی وقتی که نام گذار خداگونه و متبرک باشد، احتمالا همواره رنگی از ماتم دارد. اما نام گذاری شدن تجربه ای چه بس مالیخولیایی تر است هنگامی که منشا آن نه یگانه زبانِ ملکوتی و متبرک نام ها، بلکه صد ها زبان بشری باشد، که در آن ها نام پیشاپیش پژمرده است.
*
زبان یک پدیده همان رسانه ای است که در آن وجود معنوی این پدیده همرسانی می شود.
*
مترجم باید در خدمت اثر باشد.
*
آزادی، ارزش خود در خدمت به زبان را در تاثیری که بر زبان خودش می گذارد، به اثبات می رساند. رسالت مترجم عبارت است از آنکه در قلمرو زبان خودش، آن زبان نابی را آزاد سازد که که در میان زبان های بیگانه تبعید شده است و زبان محبوس گشته در یک اثر را به یاریِ باز آفرینی آن اثر از بند برهاند. مترجم به خاطر رسیدن به زبان ناب، سدهای پوسیده ی زبان خویش را در هم می شکند.
*
هر زمیینی باید توسط عقل قابل کشت شده باشد، باید از علف های هرز توهم و اسطوره پاک شده باشد.
*
مفهوم پیشرفت باید بر ایده ی فاجعه استوار شود این که همه چیز " به روال همیشگی پیش می رود" خود همان فاجعه است. فاجعه آن امکانی نیست که همواره پیش روست، بلکه همین وضعیت موجود است. به قول استریندبرگ: دوزخ چیزی نیست که انتظارمان را می کشد، بلکه همین زندگیِ اینجا و اکنون است.
*
لوتسه: پیشرفت علم مستقیما معادل پیشرفت نوع بشر نیست. چنین تساوی ای برقرار می بود اگر به نسبت حقایق انباشته شده، مراقب و توجه آدمیان به آنها... و بصیرتشان به آنها نیز افزایش می یافت.
*
نیچه: ما به تاریخ نیاز داریم اما نه بدان گونه که ولگردهایِ لوس پرسه زن در باغ معرفت بدان نیاز دارند.
*
آدمی می تواند در نومیدی زندگی کند اگر که بداند چگونه بدین نقطه رسیده است. پس او می تواند در دل آن به سر برد، چون اکنون زندگی نومیدانه ی آن مهم شده است. در اینجا ناامید شدن همواره یعنی: تا ته چیزها رفتن.
*
تاریخ نه در مقام یک علم، بلکه به عنوان شکلی از به یاد داشتن یا نگران بودن است که می تواند حق زمان حال را ادا کند. نگران بودن به معنای یادآوریِ گسترش یافته و کشیده شده توسط فراموش کردن است. در اینجا فراموش کردن باید نه به عنوان به یاد نیاوردن، بلکه به مثابه ی ضد به یاد آوردن یا به یاد آوردن در تقابل با..، نگران بودگی باشد.
والتر بنیامین

هیچ نظری موجود نیست: