۲۲.۸.۹۶

تجدد و تجددستیزی

دولت متجدد خادم مردم است نه قیم آنها.
*
هر نظریه ی وارداتی خواهی نخواهی به ابزار هژمونی بدل می شود.
*
تصوف در عین مبارزه با جزم اندیشی متالهین، خود نوعی خرد ستیزی و خرد گریزی را رواج می داد و مانع نضج خرد نقاد ناسوتی می شد.
*
غیبت زنان در متن تاریخ بیهقی نمادی از غیبتشان در عرصه ی علنی اجتماع آن زمان است.
*
زبان فردوسی زبان قومی است در تلاش حفظ استقلال، زبان بیهقی زبان قومی تسلیم تقدیر تاریخ.
*
یکی از مهم ترین شاخص های تجدد و دموکراسی در هر جامعه می زان عمومی شدن سیاست و خصوصی شدن خلوت ذهن و زبان و خانه ی مردم است.
٭
ایرانیان چه امی چه روشنفکر اغلب بی جهت قوم خود را نخبه ی جهان و اشرف مخلوقات می دانند.تنها راه نجات ایران وانهادن این توهم فریبنده است.داروین انسان مداری را از میان برد کپرنیک اسطوره ی زمین مداری را در هم شکست و نسل ما نیز اگر می خواهد به راستی در راه تعالی اجتماعی حرکت کند باید خودمداری قومی را از میان بردارد.
٭
یک طبقه از مردم ایرانند که پیشه ی ایشان گریانیدن مردم بدبخت مملکت است و از این حرفه کسب معیشت می کنند. یک قوم بدبختی را به واسطه ی هزاران وعده وعید مجبور به زاری و ناله بکنند و آن ملت غصه خوردن و جزع کردن را اسباب سعادت خود بدانند.
در ایران روش اهل سیاست و از لوازمو شرایط ساستگری کتاب نخواندن و از معده حرف زدن است.
٭
بزرگترین گناه اروپایی آن است که از آزادی سخن گفت و آزادی را بر دیگران روا نداشت.
٭
می گویند شاخص آزادی هر جامعه وضعیت زنان در آن جامعه است.
عباس میلانی

هیچ نظری موجود نیست: