نویسنده کسی است که خود را در کارش پناه می دهد
٭
برای من نوشتن یک گذار دردآلود وحشتناک است.
٭
کسانی که سه بامداد در یخچالشان دنبال چیزی می گردند کسانی هستند که کن برایشان می نویسم
٭ چیز خوب در مورد آبجو این است که تمامش به صورت شاش خارج می شود مانند بازی دو نفره که یکی خارج می شود. هیچ چیز باقی نمی ماند
٭
تو کتاب زنده ها را نمی خوانی؟
نویسنده های زنده اعتبار ندارند.
٭
همیشه اینطور احساس می کردم که در تن کس دیگری و در روح کس دیگری با چیزهای کس دیگری بودم.
٭
چیز مهمتر اینکه آنها همه شبیه همند پس هیچ راهی نیست که او را پیدا کنم
٭
همیشه چیزی را که ارزش گفتن داشته باشد فراموش می کنم.
٭
گفتن از آدمی که مرده واقعا دشوار است و دشوارتر اینکه از یک زن جوان مرده بخواهی حرف بزنی. برای اینکه از زمانی که می میرند برای همیشه جوانخواهند ماند.
٭
آدم های واقعا قوی هیچ جا نیستند به جز آدم هایی که می توانند خوب خودشان را قوی نشان دهند.
٭
مهم نیست تو چقدر سخت کار می کنی یا چقدر سخت سعی می کنی سامان دهی. هیچکدامش اینجا نوشته نخواهند شد چون درد واقعی در درون توست.
٭
با تنها ماندنم می توانم خیلی از آدم ها را بشنوم که می آیند و بامن حرف می زنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر