۲۶.۷.۹۶

بشنو آواز باد را

نویسنده کسی است که خود را در کارش پناه می دهد

٭

برای من نوشتن یک گذار دردآلود وحشتناک است.

٭

کسانی که سه بامداد در یخچالشان دنبال چیزی می گردند کسانی هستند که کن برایشان می نویسم 

٭ چیز خوب در مورد آبجو این است که تمامش به صورت شاش خارج می شود مانند بازی دو نفره که یکی خارج می شود. هیچ چیز باقی نمی ماند

٭

تو کتاب زنده ها را نمی خوانی؟

نویسنده های زنده اعتبار ندارند.

٭

همیشه اینطور احساس می کردم که در تن کس دیگری و در روح کس دیگری با چیزهای کس دیگری بودم.

٭

چیز مهمتر اینکه آنها همه شبیه همند پس هیچ راهی نیست که او را پیدا کنم

٭

همیشه چیزی را که ارزش گفتن داشته باشد فراموش می کنم.

٭

گفتن از آدمی که مرده واقعا دشوار است و دشوارتر اینکه از یک زن جوان مرده بخواهی حرف بزنی. برای اینکه از زمانی که می میرند برای همیشه جوانخواهند ماند.

٭

آدم های واقعا قوی هیچ جا نیستند به جز آدم هایی که می توانند خوب خودشان را قوی نشان دهند.

٭

مهم نیست تو چقدر سخت کار می کنی یا چقدر سخت سعی می کنی سامان دهی. هیچکدامش اینجا نوشته نخواهند شد چون درد واقعی در درون توست.

٭

با تنها ماندنم می توانم خیلی از آدم ها را بشنوم که می آیند و بامن حرف می زنند.

هیچ نظری موجود نیست: