۱۵.۱.۹۱

جاروبرقی

جارو برقی از فرش خورده خورده حرف می کشید
جارو برقی که به خانه آمد جارو دستی به نشانه ی اعتراض دستش را از گلیم دراز تر کرد
جارو دستی در حیاط زیر آفتاب حسرت جاروبرقی در حال را می خورد
جارو برقی با برق ، جارو دستی با دست ِ من روشن می شود
خاک زیاد دل جارو برقی را گرفت، سکته کرد ،دیگر نفس نمی کشید
موتور جارو برقی خواب رفت و دیگر بیدار نشد
جاروبرقی شکمش را از راه آشغال خوردن سیر میکند

هیچ نظری موجود نیست: