۱۲.۵.۰۳

گفتگو با کافکا گوستاو یانوش

 هنر، برای هنرمند رنجی است که به آن خود را برای گرفتار شدن در رنجی دیگر نجات می دهد.

***

آدم در اداره به ظاهر چیز والاتر و بهتری است ولی فقط به ظاهر! واقعیت این است که آدم همیشه تنهاتر و بدبخت تر است. بیگاری در اداره!

**

.قدرتش را ندارم تا شواهد تنهایی ام (آثارش)را نابود کنم.

***

گوش شادی سنگین است و صدای رنج را در اتاق مجاور نمی شنوند. به همین علت است که مردم معمولا ادای خوشحالی را در می اورند و گوششان را از پنبه ی خوشی پر می کنند. 

***

من دارم الان به خانه ام می روم. ولی این فقط ظاهر امر است. واقعیت این است که به محبسی می روم که خاص خود من ساخته شده، محبسی که زندگی کردن در آن به این دلیل مشکل تر است که به خانه ای کاملا عادی و معمولی می ماند و کسی جز من زندان بودنش را تشخیص نمی دهد. زنجیر نامرئی را نمی توانی پاره کنی. این حبس، زندگی روزمره است. 

**

می خواهند با زیبایی و تزیینات بی هدف، نوعی احساس آزادی به بشر القا کنند. پرورش هنر تزیینی روشی است که انسان متمدن همواره میمون انسان نمای درون خود را در هم می کوبد. 

***

من درگیر طولانی ترین و در عین حال بی نویدترین عصیان روی زمین هستم. علیه محدودیت و درماندگی خودم. 

**

تخیلم چهار دیواری اتاقم را در هم می شکند بی آنکه به افقم وسعتی بدهد. 

**

تلمود می گوید: ما همچون زیتون وقتی بهترین جوهرمان را به دست می دهیم که له شویم. 

***

اراذل با رعایت مبادی آداب جای خود را در اجتماع باز می کنند. 

هیچ نظری موجود نیست: