۶.۱.۰۳

گوژ قاسم لاربن

آدمیزاد قاب عکس نداره. قاب، گورشه!

**8

عمر زیاد به ادم چی میده؟ انبانی از خزعبلات دیگران. دیگر خودم نیستم دیواری هستم که هر دستی نقشی برآن بست. معجونی از اندیشه و حماقت نسل های گذشته. دیگران در من زندگی می کنند با افکار واحساسات خودشان. هر کسی سعی می کنه منو به سلیقه خودش در بیاره. 

***

اگه آینه ای می ساختن که ادم می تونست باهاش روح رو ببینه اونوقت می فهمید عیب از کجاست. 

دست هات  هر دستی آینه ی روح آدمه. منتها هیشکی نمی خواد بهش نگاه کنه. خدا این دست ها رو به ما داده که مرهمی روی زخمی بذاریم ولی ما آلوده اش کردیم. آلوده به خون دیگرون. با همین دست هاست که ماشه رو می چکونیم. دشنه به پهلویی فرو می کنیم. توی پیاله ی همسایه زهر می ریزیم. 

***

همه بیگانه اند. بیگانه با دل و روح و غم های بی نشان من. با احساس و اندیشه ی من. حتی یک نفر نیست که بویی از عشق برده باشد. همه غرقند. غرق در هوس و شهوت و در اشتهای سیری ناپذیر زیستن. زیستن در خفت. 

هیچ نظری موجود نیست: