راف ولدو امرسن:
همه چیز را به عشق بده. یک کلام هست باید در دل خود از هر کلامی عزیزترش بداری، یک تپش دل هست که باید از هر تپشی بیشتر گوش به آن دهی.
***
ای رقیب گل سرخ برای چه در اینجا روییده ای؟
***
هنری ودزورث لان فلو:
شعری از شاعری کوچکتر و گمنام تر برایم بخوان، زیرا شعر این شاعران چون شعاعی که از خلال ابرهای تابستانی تابیده یا اشکی که تازه از مژگانی سرازیر شده باشد مستقیما از دل آنها برآمده است.
***
کجایی ای آرامش دل هر موج به موج دیگری می خورد و آرام می گردد و باز موجی تازه تر پیچان و تابان می رسد تا موج دومین را آرام کند اما رنج من هرگز آرامی ندارد.
***
دیدن توانگری دیگران مرا بیشتر با تنگدستی خود آشنا کرده بود.
***
بیا تا هردو یک گل شویم و از یک شاخه سربرزنیم.
**
عشق من بدن نیست آن نیرویی است که در این تن وجود دارد و آن را به هیجان می افکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر