می چونان افتاب درخشان است
بی آنکه چون آفتاب بسوزاند
بگذار تا به آسانی ما را به بهشت راه ندهند
باده ی ما در این جهان بهشت ماست
چون بمردم گور مرا به تاکستان برید
تا استخوان هایم از ریشه ی تاک ها باده نوشتند
غزل های ابونواس اهوازی
***
گاه از باده ی چشمان خود مستت کند
و گاه از شرابی که از صراحی به قدح می ریزد و تو را از آن دو، چاره نیست
مرا دو مستی است و حریفان را یکی
و این مزیتی است که در آن بزم تنها من از آن برخوردارم
***
گفتم بوسه ای دیگر کرامت کن تا نیزم برآید
لبخندی زد و گفت پارسیان بدان مثل زنند:
چون بازیچه ای به دست کودک دهی
بازیچه ی دیگر به اصرار بیشتر بطلبد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر