زندگی گر هزار باره بود/بار دیگر تو بار دیگر تو
**
به او جز از هوس چیزی نگفتند/ در او جز جلوه ی ظاهر ندیدند
به هر جا رفت در گوشش سرودند/ که زن را بهر عشرت آفریدند
**
خلوت خالی و خاموش مرا تو پر از خاطره کردی ای مرد
شعر من شعله ی احساس من است، تو مرا شاعره کردی ای مرد
**
زن بدبخت دل افسرده/ ببر از یاد دمی او را
**
ای ستاره ها مگر شما هم آگهید/ از دو رویی و جفای ساکنان خاک
کاین چنین به قلب آسمان نهان شدید
**
کاش خاک می شدی تا دگر تنی
در هجوم روزهای دور از تن تو رنگ و بو نمی گرفت
با تن تو خو نمی گرفت
تا دگر زنی در نشیب سینه ات نمی غنود
**
با چه می توان عشق را به بند جاودان کشید
**
کاش چون یاد دل انگیز زنی / می خزیدم به دلت پر تشویش
**
چه می شد اگر ساحلی دور بودم؟
شبی با دوبازوی بگشوده ی خود
تو را می ربودم تو را می ربودم
**
من آن شکوفه ی اندوهم/ کز شاخه های یاد تو می رویم
**
من به نومیدی خود معتادم
**
ماه* دل تنهای شب خود بود
داشت در بغض طلایی رنگش می ترکید
**
آنقدر مرده ام که هیچ چیز مرگ مرا دیگر ثابت نمی کند
**
یاسم از صبوری روحم وسیع تر شده بود.
**
تو مهربانی ات را می بخشیدی/ وقتی که من گرسنه بودم
**
آیا زنی که در کفن انتظار و عصمت خود خاک شده است جوانی من بود؟
آیا دوباره من از پله های کنجکاوی خود بالا خواهم رفت؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر