۱.۶.۰۰

شوراب/ آتش و آب پروین دولت آبادی

 گمراهم و تنهایم ای عشق پناهم ده

**

دردی است درد بودن وز یار دور بودن/ بر خویش بار بودن در آرزوی یاری

**

تو را من دوست دارم چون عطر تازه ی گل ها

***

عشق را از عشق باید داوری

**

هزاران ره به دردم آزمودی/ تنم خستی و در جانم تو بودی

**

ای دیار شب خدایانت چه سنگین خواب و بدکارند.

**

ای به من آشنا بمان با من/ تو بمان تا بماند این دل تنگ 

**

ای همه آرزوی دل دیدن و باز دیدنت.

**

ز نرمخویی یاران حساب مکن که شیشه دلان/ هزار بار شکستند تا که سنگ شدند.

هیچ نظری موجود نیست: