جهان معاصر به نحوی مضاعف با رویه های حقیقت خصومت می ورزد. این خصومت خود را از طریق مصدود و مخفی کردن اسامی رسوا می سازد: آنجا که باید نام یک رویه ی حقیقت حکم فرما باشد، نامی دیگر که اولی را سرکوب می کند سیطره دارد. نام فرهنگ به حذف و محو نام هنر می انجامد، واژه ی تکنولوژی بر واژه ی علم سایه می افکند، واژه ی مدیت واژه ی سیاست را می زداید و واژه ی میل جنسی عشق را حذف می کند.
**
حقیقت تک است. حقیقت نه ساختاری است نه اصل موضوعی و نه حقوقی یا قانونی. هیچ تعمیم حاضر و آماده ای نمی تواند ان را بیان کند یا به سوژه ی مدعی ِ پیروی از حقیقت ساخت بخشد. در نتیجه چیزی به نام قانون ِ حقیقت در کار نیست. هیچ زیر مجموعه ی پیش ساخته ای نمی تواند پشتوانه ی آن باشد ، هیچ امر جماعت خواهانه یا برآمده از بستری تاریخی نمی تواند جوهر خود را به فراِیند حقیقت وام دهد. حقیقت در راستای هیچ زیر مجموعه ی جماعت خواهانه ای نیست. حقیقت نه مدعی ِ اقتداری برآمده از هرگونه هویتی است و نه برسازنده ی هیچ گونه هویتی. حقیقت به همگان عرضه می شود یا هر کسی مخاطب حقیقت است، بی انکه هیچ شرط عضویتی بتواند بر این عرضه کردن یا این خطاب حد بگذارد.
**
هر ان کس که سوژه ی یک حقیقت است، در عشق در هنر ، یا علم یا سیاست عملا می داند که گنجی به دوش دارد می داند که قدرتی نامتناهی او را در نوردیده است.
آدم ها به چیزهایی فخر می فروشند که ضعف شان را نشان می دهد.
**
لاکان: آنجا که فکر می کنم نیستم و آن جا که هستم فکر نمی کنم.
**
حقیقت، اگر هست اهل مبارزه است.
**
ما در برابر حقیقت قدرتی نداریم، مگر فقط در راه حقیقت!
**
آدمی باید به دور از گریختن از عصر خویش با آن زندگی کند، لیکن نباید بگذارد عصر، او را شکل دهد و همگون سازد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر