دیدرو درک می کند که تاثیر رمان ناخوداگاه است: وقتی با ظلم روبرو می شوی چنان حس انزجاری داری که نمی دانی چطور آن را برای خودت توضیح دهی. رمان کارش را از طریق دخیل کردن خواننده در روایت انجام داده است نه از طریق موعظه پردازی اخلاقی صریح
**
در بطن این دیدگاه ها درباره ی رمان ، چیزی نیست جز ارزش قائل شدن برای زندگی معمولی سکولار به مثابه بنیان اخلاق. در چشم منتقدان رمان خوانی، همدلی کردن با قهرمان زن یک داستان مشوق بدترین رفتارها در فرد ، تمایلات نامشروع و خود محوری افراطی و بیان گر انحطاط بازگشت ناپذیر جهان سکولار است. بر عکس، برای قائلان به دیدگاه تازه ی اخلاق گرایی همدلانه، این همذات پنداری نشان می دهد که بر انگیختن شور و سودا می تواند به تبدیل طبیعت درونی افراد کمک کند و جامعه ای اخلاقی تر ایجاد کند.
**
امکان طلاق قانونی" آزادی محبت" را تضمین می کرد که خود حقی است طبیعی.
**
همدلی آموختن راه را برای حقوق بشر باز کرد ولی این را تضمین نکرد که هر کسی بتواند بلافاصله همان راه را در پیش بگیرد.
لین هانت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر