۲.۱.۹۹

انسان خردمند یووال نوح هراری

از آنجا که انسان رشد نکرده به دنیا می آید بسیار بیشتر از هر موجود دیگری می تواند  آموزش ببیند و اجتماعی شود.
***
محققان معتقد رابطه ی مستقیمی میان پختن غذا ، کوتاه شدن مجرای گوارشی انسان و رشد مغزش وجود دارد. از انجا که روده ی دراز و مغز حجیم انرژی بسیار زیادی می طلبد داشتن هردو با هم مشکل است.
***
ساکنان امروزی اوراسیا انسان های خردمند خالص نیستند بلکه ترکیبی از انسان های خردمند و نئاندرتال ها هستند مانند چینی ها و کره ای ها. وقتی نئاندرتال ها از بین رفتند ژن شان هم نابود شد چون اگر یک نئاندرتال و یک انسان خردمند به یکدیگر دل می باختند نمی توانستند فرزندانی زایا به دنیا بیاورند چون فاصله ژنتیکی که این دو جمعیت را از هم جدا می کرد بسیار زیاد بود
***
تحمل و مدار خصلت بارز انسان خردمند نیست. در دوران کنونی اندک تفاوتی در رنگ پوست یا گویش یا دین کافی است تا یک گروه از انسان های خردمند گروه دیگر را نابود کنند.
***
نظریه ی دیگری تصدیق می کند که زبان بی همتای ما وسیله ای برای تبادل اطلاعات در جهان بوده است. اما مهم ترین اطلاعاتی که لازم بود رد و بدل شود درباره ی انسان ها بود، نه شیرها و گاومیش ها. زبان ما وسیله ای شد برای رد و بدل کردن حرف های خاله زنکی. برای آنها مهم تر است که بدانند در دار و دسته شان چه کسی از چه کسی نفرت دارد، کی با کی همبستر می شود، چه کسی صادق است و چه کی فریبکار. همین امروز بیشترین حجم مکالمات بشری، ایمل ها، تماس های تلفنی، ستون روزنامه ها را وراجی تشکیل می دهد. حرف های خاله زنکی و شایعات معمولا بر خطاکاری ها تمرکز دارند.
***
بیرون از قوه ی تخیل مشترک انسان ها نه خدایان، نه پول، نه ملت ها، نه حقوق بشر، نه قوانین و نه عدالت هیچ کدام وجود ندارند
***
قوانین و هنجارهای انسانی هستند که از گروهی برده می سازند و از گروهی دیگر ارباب
****
معمولا افرادی که شصت سال به بالا دارند بر کسانی که بیست و چند ساله اند اعمال قدرت می کنند اگر چه بیست و چند ساله ها بسیار قوی ترند.
***
میلیون ها سال تکامل مردها را به مراتب خشن تر از زن ها کرده است.
***
در سایه ی وجود پول حتی کسانی که همدیگر را نمی شناسند و به یکدیگر اعتماد ندارند می توانند همکاری موثری با یکدیگر داشته باشند
***
هیتلر نه تنها گور خود بلکه گور نژادپرستی را هم کند.
***
تاریخ را نه به این دلیل که بتوانیم آینده را پیش بینی کنیم بلکه برای این می خوانیم که افق دیدمان را گسترش دهیم و درک کنیم که وضعیت کنونی ما نه طبیعی است و نه اجتناب ناپذیر و در نتیجه امکانات بسیار بیشتری از انچه تصور می کنیم در برابر خود داریم.
***
انسان ها می میرند اما عقاید رواج می یابند
***
انقلاب علمی انقلابی در دانش نبوده است بلکه بیش از هر چیز انقلاب در نادانی بوده است. کشف بزرگی که انقلاب علمی را به راه انداخت فهم این بود که انسان پاسخ مهم ترین سوالات خود را نمی داند.
***
کانمن دریافت که می فهمیم بچه داری کار نسبتا ناخوشایندی است. این کار عمدتا چیزی نیست جز تعویض پوشک و ظرف شستن و سرو کله زدن با نحسی های بچه که هیچ کس آن را خوش ندارد. اما اغلب والدین می گویند که فرزندانشان موجب اصلی  خوشبختی شان هستند. ایا این به این معنا است که مردم به درستی نمی دانند که چه چیزی برایشان خوب است؟از منظر محض علمی زندگی انسان مطلقا هیچ معنایی ندارد.شاید خوشبختی هماهنگ کردن توهمات شخصی درباره ی معنای زندگی با توهمات مشترک حاکم باشد.
پی نوشت: به نظر من تولید مثل را به نام خوشبختی زدن، یک نوع دروغگویی به خود است برای به خود باوراندن اینکه این زحمات و شکنجه شدن ها یک نوع خوشبختی است.
***
متخصصان ژنتیک ادعا می کنند ژن هایی را که در موش های آبی باعث تمایلات تک همسری می شود جداسازی کرده اند. اگر افزودن یک ژن می تواند یک موش آبی با گرایش های دون ژوانی را به شوهری عاشق و وفادار تبدیل کند پس چندان با این هدف فاصله نداریم که بتوانیم با مهندسی ژنتیک ساختار اجتماعی انسان ها را دگرگون کنیم. 

هیچ نظری موجود نیست: