۲.۱۰.۹۷

آهوی باغ رضا براهنی

به من می گویند به کوچه ها نگاه کن
من به کوه ها می نگرم
به من می گویند به ابرها نگاه کن
من ستاره ها را می بینم
می گویند به خود نگاه کن
من زمین را می بینم
و هنگامی که به دنیا می نگرم
تو را می بینم
**
در بازی شکست خورده اند
رنگ گل را دیده اند اما گل را ندیده اند
از جاده راه افتاده رفته اند
چشم ها را به غروب دوخته رفته اند
اما سنگ زیر پای خود را هرگز ندیده اند
من قلب خونینم را
کنار جاده به درختی آویخته ام
آنها خورشید را دیده، رفته اند
اما قلب مرا هرگز ندیده اند
***
دو چیز یاد هر کسی را در من زنده نگه می دارد
یکی مرگ و دیگری عشق

هیچ نظری موجود نیست: