۳.۷.۹۷

مرگ راجر آکروید و نقد رمان های پلیسی

ریشه ی عمیق رمان پلیسی در همین جاست: ما موجوداتی هستیم که به هر قیمتی که باشد معقول را از محسوس استخراج می کنیم.تا هنگامی که درک نکنیم رنج می بریم
***
تاریخی برای ذهن و اندیشه وجود ندارد. اما تاریخ آگاهی یافتن وجود دارد. . مدت ها طول کشید تا دریافتیم تحقیقات پلیس یا کاراگاه چیست.
***
دانشمند که به کاراگاه تبدیل شده است، فریب ظواهر را نمی خورد و با سلاحش که منطقی است در خدمت مشاهده، از معلول ها به علت ها می رسد، از علت ها به معلول های تازه ای پی می برد و خرد جنایت کار را در شبکه ای از دلایل به دام می اندازد.
***
پشت معمولی ترین جنایت زندگی واقعی مسائل پیچیده ای از هیجان، درام، روانشناسی و حادثه نهفته است
***
استانلی گاردنر: وقتی که کتابی هر نو کتابی که باشد به درجه ای از موفقیت هنری دست می یابد، ادبیات است. این موفقیت مکن است از تسلط کامل بر جریان داستان ناشی شده باشد. هر صفحه خواننده را منتظر صفحه ی بعد می سازد. من این را شکلی از نبوغ می دانم.
***
رمان کارآگاهی نمرده است فقط نویسنده ندارد.
البته به استثنای شرلوک هولمز و آگاتا کریستی
***
در حوادث غیر قابل درک زندگی، دل همیشه بازنده است.
***
مادون ادبیات تنها موقعی به وجود می آید که نویسنده بخواهد تسلیم خواننده شود.
***
کسانی که گوش ایستاده اند هرگز چیز خوبی درباره ی خود نمی شنوند.
آگاتاکریستی و بوآلونارسژاک

هیچ نظری موجود نیست: