۹.۸.۹۶

فلسفه ی سیاسی استوارت میل

هر عملی به نسبتی که می تواند خوشبختی را بیشتر کند درست است، و به نسبتی که ممکن است موجب بدبختی شود غلط است.
٭
برای کسی که دل به آزادی سپرده است هیچ چیز نیست که بتواند به آزادی اهمیت ببخشد. چنین شخصی هیچ دلیلی برای این دلسپردگی ندارد.
٭
به کسانی که سودای آزادی ندارند و نمی خواهند هم بهره ای از آن بر گیرند باید خاطر نشان کردکه اگر اجازه دهند افراد دیگر بی مانع و رادع از آزادی شان بهره ببرند آنها نیز بی گمان اجر و پاداشی خواهند یافت.
٭
اصلآزادی به ما می گوید هیچ حدی را برای آزادی نمی توان مقرر کرد مگر آنکه آن حد مانع از صدمه رسیدن به دیگران شود.
٭
اصل آزادی می گوید ما نباید آزادی را فدا کنیم مگر در مواردی که امکان صدمه رسیدن به دیگران باشد حال آنکه اصل فایده می گوید فقط خوشبختی یا خوشی و لذت است که ارزشی فی نفسه دارد. چه دلیلی دارد که فکر کنیم دو ارزش آزادی و خوشبختی همیشه مکمل هم و متقابلا موید هم هستند.
*
هر عملی که به اندازه ی اعمال دیگر خوشبختی به بار می آورد باید انجام گیرد، نشانگر این نیست که "فاید" و "مصلحت" همراه با هم اصلی اخلاقی درست می کنند. فایده نمی تواند اصلی اخلاقی باشد.
*
زمانی می توان گفت که ما شخصیت پا برجایی داریم که اهداف ما مستقل از احساس درد یا لذتی باشند که در اصل از انها نشات گرفته اند.
*
روح پیشرفت همیشه روح آزادی نیست، زیرا روح پیشرفت ممکن است بواهد به زور پیشرفت هایی را بر مردم که خواستار آن نیستند تحمیل کند.
*
انسان هایی که طعم مزایا و لذت آزادی را چشیده اند این مزایا و لذات را با هیچ نفع دیگری تاخت نخواهند زد
*
کار و زندگی افراد را ممکن است رسوم و آداب معین کنند ازدواج ها را والدین ترتیب دهند زادن و تربیت فرزندان فقط در کنترل شهوت جنسی و سنت باشد، فعالیت های نیمه وقت ناد و سنتی باشند، و در گیر شدن در این فعالیت ها بنا به اقتضا باشد نه انتخابی. در چنین جوامعی که تحرک انداک است حتی دوستان آدم انتخابی نیستند.
*
اعتقاداتی که بیشترین پایه ی اخلاقی و حجت را دارند تامینی جز این ندارند که همیشه همگان دعوت می شوند بی پایه بودن آن را اثبات کنند.
جان گری

هیچ نظری موجود نیست: