۲۲.۷.۹۵

خودم با دیگران

هیچ فرهنگی هویت خود را در انزوا حفظ نمی کند، هویت در تماس به دست می آید، در تقابل و در راه گشودن از میان موانع.
نخستین شکل مرگ پاسخی به زمان است: نام آن فراموشی است.
گذشته در ما حضور دارد چرا که ما حاملان فرهنگی هستیم که خود ساخته ایم.
دن کیشوت به ما می گویدکه مدرن بودن مساله قربانی کردن گذشته در پای "نو" نیست، بلکه پاسداشت، مقایسه و به یاد آوردن ارزش هایی است که آفریده ایم، و مدرن کردن این ارزش ها بدانگونه که ارزش مدرن را از دست ندهیم.
ما همه در زمان هستیم، اما این حق را داریم یا باید داشته باشیم که زمان خودمان را برگزینیم. این الزام و همچنین حق است.
ما در افراط و تفریط هایی زندگی می کنیم که فیلیپ راس آنها را چنین تعریف می کند: درشرق همه چیز مهم است و هیچ کاری پیش نمی رود، در غرب غرب هیچ چیز مهم نیست و هر کاری پیش می رود.
بالزاک: انسان ها تنها دو شکل دارند فریبکار و فریب خورده.
روتردام: خرد مطلق به همان اندازه خطرناک است که ایمان مطلق.
باختین: می توان تصور کرد که حقیقت، برای آنکه یکتا باشد، به کثرت آگاهیها نیاز دارد. یعنی در اصل حقیقت را نمی توان در یک آگاهی محدود کرد، حقیقت بنابر طبیعت خود اجتماعی است و در نقطه ی تلاقی ِ آگاهی های بسیار زاده می شود.
فنگر: دیده شدن از چشم یقین به معنای شناخته شدن است، جایگاهی خاص یافتن در جهان ارزش هاست
هرگز آینده ای نخواهد بود، آینده همواره وعده ای شناخته شده اما به تعویق افتاده خواهد بود.
میلان کوندار: شفقت ایجاد فضایی است که در آن می توانی با فرد دیگری همچون کودکی رفتارکنی. شفقت همچنین کوششی است برای بیرون کشیدن عشق از دنیای بزرگسالان و زن را چون کودکی دیدن.
سپیده دم جنبش احیای اجتماعی و فرهنگی با هیچ تقویمی مگر تقویم ِمردمِ درگیر در آن جنبش، تعیین نمی شود. انقلاب را نمی توان صادر کرد.
ما باید با اشتباهات خودمان رشد کنیم.
ما مسئول تاریخ خود هستیم.

هیچ نظری موجود نیست: